حمیدرضا تیموری - در وهله اول باید چیزی که خود فیلمساز هم به آن تأکید زیادی داشته است را بیان کنیم؛ «سیاوش اسعدی» درخونگاه را به کارگردان محبوبش «مسعود کیمیایی» تقدیم کرده است و در جریان فیلم، ارجاعات و ادای دِینهایی که به سینمای این کارگردان بزرگ تاریخ سینمای ایران میکند کاملا مشهود است. چه در شخصیتپردازی، چه در دیالوگنویسی و چه حتی در قاببندی کاملا جریان داشتن علاقه به کیمیایی در خون اسعدی قابل برداشت است. اما این مسئله به خودیِ خود ایراد نیست. به هر حال در طول تاریخ سینما چه بسیار کارگردانانی بودند که ردپای کارگردان محبوبشان را وارد اثر کردهاند. اما وقتی این اتفاق تبدیل به ایراد میشود که از «سطح» فراتر نرود و صرفا یک «تقلید کورکورانه» باشد. اسعدی سعی داشته خودش را به سینمای کیمیایی نزدیک کند اما کمبودهایی که فیلمنامه دچارش است باعث شده تا «درخونگاه» حداقل روی کاغذ نه متعلق به کیمیایی باشد و نه اسعدی چرا که صرف شخصیتپردازی یک «قهرمان تنها» و دیالوگ نویسی به سبک کیمیایی، هیچ فیلمنامهای را رستگار نمیکند!
«درخونگاه» ایدۀ اولیه جذاب و نابی دارد. مردی از جنوب شهر تهران که پس از سالها از ژاپن برمیگردد تا با پولی که پیش مادرش گذاشته زندگی خود و خانواده اش را بسازد اما وقتی باز میگردد تازه میفهمد سالها در توهم بوده و هیچ چیز آنطور که در تمام این سالها فکر می کرده نبوده است. او آنقدر به خانواده و مخصوصا مادرش اعتماد دارد که نمیتواند این شکها را باور کند. این خلاصه یک خطی فیلم «درخونگاه» است. اساسا پرداختن به مقوله «تنهاییِ قهرمان» در اکثر موارد برای مخاطب جذاب بوده است و جذابیت سینمای کیمیایی هم برای «مخاطب عام» تا حد زیادی مدیون همین تم تکرار شونده در آثار او است. اما خب صرف داشتن یک ایده اولیه جذاب با پرداختی نصف و نیمه، موفقیت هیچ فیلمی را تضمین نمی کند. اسعدی در ترسیم یک خانواده جنوب شهری بسیار درست و «ناتورالیستی» عمل کرده است اما مشکل از جایی شروع میشود که طرح شخصیتها و پردازش آنها الکن از آب در آمده است. برای مثال صرف اینکه اینکه مادر باهمدستی پدر و خواهرش پولها را به خیال مرگ فرزند ژآپن رفته شان خرج کرده اند، چندان اتفاق عجیب و وهم انگیزی نیست که اسعدیِ فیلمنامهنویس بخواهد اینطور روی جذابیت آن حساب کند و بدون پرداخت رهایش کند. شاید بهترین شخصیت های اصطلاحا درآمده، یکی قهرمان قصه با بازی درخشان «امین حیایی» باشد که شخصیتش با پیدا کردن ابعاد مختلف کاملا از تیپ رایج فیلمهایی که به دهه شصت میپردازند خارج شده است. قهرمانی که برای خودش و در فکر خودش زرنگ است اما در عین حال مطیع و رام و البته خامشده خانوادهاش است و همچنین دائم در فکر کمک به دیگران است و همچنین کاراکتر پدر فیلم با بازی عالی «محمود جعفری» باشد که با همان حضور در نیمه ی دوم فیلم توانسته تاحد زیادی در ذهن مخاطب بشیند. از این دو نفر که فاکتور بگیریم، دیگر با «شخصیت» در فیلم طرف نیستیم و علیرغم تمام تلاش هایی که بازیگران در اجرای نقش ها به خرج داده اند و الحق هم بازی های خوبی بر جای گذاشتهاند، اما خود نقشها چیزی بیشتر از یکی دو خط برای ارائه ندارند.
اما مشکل دیگری که فیلم از آن رنج می برد که باز هم به «فیلمنامه» اثر باز می گردد، «دیر شروع شدن» آن است، اسعدی در گیر انداختن قلاب داستانی تقریبا تا نیمه های فیلم ناموفق است و مخاطب عملا متوجه نمیشود که داستان اصلی این خانه و خانواده چیست تا آن را پیگیری کند. میانه داستان عملا بدون فراز و نشیب و کوچکترین رویداد جدی در داستان سپری می شود. درواقع در این بخش مدام در انتظار واقعهای هستیم تا به کار جانی دوباره بخشد اما مسئله اینجاست که درام در میانه داستان مسیر خود را گم کرده است و به صرف ورود چند شخصیت جدیدِ فرعی قصد نجات خود را دارد. همین مسئله باعث شده تا ریتم کل فیلم از دست خود اسعدی هم خارج شود چرا که حتی وقتی داستان اصلی فیلم هم آغاز می شود، باز کارگردان صحنه های کشداری در فیلمنامه گنجانده است که حوصله را سر می برد و فیلم را از ریتم می اندازد. با گره گشایی از برخی از رازها و آشکار شدن حقایقی که از ابتدای فیلم مسکوت مانده اند است که کار روی غلتک می افتد. اما مسئله دقیقا اینجاست که دلیل این «پنهان کاری»ها هم مشخص نیست و شاید اگر در همان دقایق ابتدایی این رازهای مسکوت بیان میشد، درام مسیر دیگری را طی میکرد.
اما با تمام این ایراداتی که گفته شد، «درخونگاه» مشخصا فیلم «اجرا» و «تصویر» است. ظاهرا این مسئله تبدیل به اپیدمی شده است که فیلمسازان ما در نوشتن یک فیلمنامه استاندارد ناتواناند و سعی میکنند ضعفهایشان روی کاغذ را در اجرا بپوشانند. اما «درخونگاه» از نمونه های خوب این اپیدمی اشتباه است چرا که نه ضعف های فیلمنامه اش بی اندازه بزرگ هستند و نه کارگردان فرم غلطی و خودنمایانه ای را برای کارش برگزیده است. فیلم اجرای درست و تمیزی دارد که از فیلمنامۀ آن پله ای بالاتر قرار میگیرد.
اساسا توجه به این نکته که «درخونگاه» فیلم تلخ و سیاهی است میتواند راهگشای خوبی برای فهم فرم اثر باشد؛ کاراکترها مدام در حال خیانت به یکدیگرند و نوعی کشمکش فرساینده و دردآور بینشان در جریان است. در چنین شرایطی اسعدی با هوشمندی میزانسن های درست و دکوپاز دقیقی به کار بسته است. از همه مهمتر رنگ دارک فیلم است که غلبۀ تاریکی بر روشنایی در سراسر فیلم چه در بافت و چه در جنس تصویر جلب توجه می کند نشان از تسلط بصری اسعدی به کاریست که انجامش داده است. از این رو از لحاظ فنی و اجرا، «درخونگاه» کاملا فیلم قابل اتکایی است. شاید در فیلمنامه نتوانسته باشد به «کیمیایی» محبوبش ادای احترام کند، اما در اجرا قطعا تلاش شده تا چیزی به آن اضافه هم بکند.
به هر حال با تمام نقاط ضعف و قوت، «درخونگاه» می تواند نمره قبولی را از این سینمای کمرمق ایران بگیرد و ما را به آینده کارگردانی جوان امیدوار سازد؛ البته اگر برای فیلمنامه اش هم کمی وقت بگذارد!