مدیرمسئول/ به گزارش دیوان نیوز؛ اتفاق عجیبی که صبح روز شنبه در دادسرا و دادگستریها بویژه استان البرز شاهد آن بودیم، برای همۀ ما بهتآور بود؛ و البته زجرآور و حالا که این دستنوشته را مینویسم اصلا و ابدا، حالِ خوشی ندارم. مشاهدۀ بیدروپیکری و بهمریختگی تماموکمال مراکز قضایی استان به بهانۀ اعتصاب کارمندان دادگستری از آن عجایب روزگار بود که بعید میدانستم در طول عمرم شاهدش باشم. اینکه کارمندان محترم دادگستری بخاطر برخی خواستههای معیشتی مانند مابقی اصناف و طبقات جامعه دارای حق اعتراض و کنشهای قانونمدارانه هستند، در جای خودش محفوظ، اما اینکه بدون درک شرایط حرفهای و شغلی که مشغول به انجام امورش هستند و مهمتر از آن، شرایط حساس فعلی جامعۀ روی گسلِ آشوبِ ما، دست از کار بکشند تا یکی از اصلیترین و حیاتیترین مراکز اداری کشور که کثیری از پروندههای دادخواهانۀ مردم در آن گیر است را کاملا از مدار خارج کنند، بحثِ دیگری است. بحثی که از دیدی وسیعتر پای «امنیت ملی» و مخاطراتِ پیرامون آن را وسط میکشد.
کوچکترین تردیدی وجود ندارد که هر «انسانِ دارای تعقلی» از حقِ طبیعی اعتراض بهرهمند است. اما آیا خودِ اعتراض یا حتی اعتصاب هم آداب مشخصی ندارد؟ دیدن اینکه ساختمانهای دادگستری استان خالی از قضات و کارمندانش شود و شمار زیادی از افراد بدون هیچ تفتیش بدنی و بی هیچ ضابطهای به درون ساختمان وارد شوند و آنجا فحش و بدوبیراه بدهند، از آن صحنههای مشمئزکنندهای است که بیشک میتواند تبعات جبرانناپذیری بر خدشهسازی فرهنگ عامه و اعتماد جمعی وارد کند. از لحظۀ آگاهی از چنین وضعیتی، بهیکباره انبوهی از تصاویر و مطالب و گفتههای متناقص در ذهنم شروع به فوران کرد.
از اعتصابکنندگانی که در همین دادگستریها محاکمه شدند تا منابری که مردم را به مقاومت حتی به ضرب اشکنه دعوت میکردند. از آشوبهای خیابانی و درهمریختگی معترضینِ بحق تا قربانیشدن صدای اعتراضات و دادخواهی راستین مردم زیر بیداد اغتشاش و شلوغیهای دستساز. و حالا همانی که قرار بود پناه دادخواهی مردم شود از بیداد به فریاد آمده و اعتصاب میکند! وا حیرتا... چهخبر شده؟
عزیزان! شما قرار بود مفسدین بزرگ اقتصادی، سوء استفادهکنندگان از قدرت سیاسی و اخلالگران در امنیت خردوکلان ملک و ملت را با داغ و درفش و محبس سیاست کنید تا چرخ ناراضیتراشی برای اعتصاب و اعتراض و سپس، سوء استفاده دشمنان برای ایجاد بلوا و آشوب، آن هم در این وانفسای تحریمها و محاصرۀ کشور توسط اشقیاء، نچرخد؛ حالا خودتان شدید یکپای معرکۀ ناراضیتراشی؟ پس توجه به اصلِ هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد، چهشد؟ آیا به بنده حق میدهید که تصور کنم اگر کارتان را درست انجام داده بودید و در کنار قطع دست گوسفند دزد، دست کلاندزدها را هم قطع میکردید اکنون اینهمه اعتراض و اعتصاب در سراسر کشور نبود؟ اگر نفوذیها و خائنین و چپاولگران به تیر قانونی که شمایان متصدیاش بودید، گرفتار میشدند، امروز حکایت شما در کنار مابقی اقشار جامعه، حکایت دیگری بود؟ البته شکی نیست که از وضع معاش و حتما کموکیفِ حقوق کارمندان اداری شریفِ دادگستری هم آگاهیم؛ که صد البته جای پیگیریهای بسیاری دارد. ولیکن، روز گذشته اینها و بسیاری آیا و اما و اگر دیگر هم در ذهنم میچرخید که چشمم بهتصویر حاجقاسم افتاد و و یادم آمد همین دیروز سالگرد شهادت کسی بود که شکر خدا میدانست در چه جایگاه حساسی قرار دارد. براستی که او در «درکِ موقعیت اکنونش» پیشتاز بود. پیش خودم گفتم «باز خوب شد حاجی، شما با آنهمه فشار کار و زندگی، اهل اعتصاب نبودی؛ اگرنه...!»
نویسنده: مهرداد تیموری