مریم آقانوری"نویسنده"
چشمانمرا می بندم و بخاطر می آورم از روزهای اول ورودم به عرصه خبر. همه سختی های تلخ و شیرین یادم می آید. وقتی هنوز با خودکار روی صفحه کاغذ می نوشتم. در جلسات مهم شاید حجم نوشته ها ۲۰ صفحه می شد؛ مثل وقت هایی که سر کلاس ریاضی می نشستم، با همان دقت و توجه تا مبادا از چیزی جا بمانم. همه دست نوشته ها، حکم شمش طلایی را داشت که می خواستم به بهترین شکل صیقل دهم تا خبری یا گزارشی از آن بنویسم. یادم می آید شبی را که برای نوشتن یک خبر و نیم ساعت دیرتر راه افتادن، مجبور شدم حداقل دوساعت تا ۱۰ شب زیر برف منتظر ماشین بمانم. از حق نگذریم شاید اغلب همکارانم همینطور بودند حالا با حساسیت کمتر یا بیشتر. کمتر دیده می شد کسی بیاید و بی فعالیت بنشیند. همه همانقدر سختکوش بودند که این شغلِ سختِ شیرین می طلبید.
حالا ابزار تکنولوژی به کمک آمده و بخشی از حجم کار را کم کرده با یک گوشی می شود خبر را نوشت و آنلاین در صفحه خبرگزاری منتشر کرد و در صفحات مجازی در لحظه، به رویت هزاران نفر رساند. اما سختی کار همان است. همان دویدن در گرما و سرما. زمان مشخص نداشتن. پر ریسک و پر خطر بودن، درآمد کم، بدون امنیت شغلی و ...ده ها مورد دیگر که هر کداممان در روز با آن مواجهیم. شاید هر شب تصمیم می گیریم قلم را ببوسیم و دفتر خبرنگاری را برای همیشه ببندیم. اما مگر می شود؟!!.... این جاذبه لعنتی مگر می گذارد؟! .. فردا صبح عجول تر و مشتاق تر از همیشه می دویم. انگار نیرویی در عمق وجودمان تنیده، جان می شود و در رگ هایمان می دود.
از نگاه اغلب مردم خبرنگاری یک شغل شیک و راحت، با درآمد هنگفت و ارتباطات عجیب و غریب است. هیچ کس نمی داند پشت همان چهره های آرام، گاهی دغدغه کرایه ماشین فرداست.
خبرنگارها با دغدغه ای چندبرابر، مثل همه مردم در بطن همین جامعه نفس می کشند. اگر تو تنها نگرانی ات نان شب خانواده ات باشد و دیگری سقف بالای سر زن و بچه اش. خبرنگار علاوه بر همه اینها، دغدغه اش سقف بالای سر او، نان شب تو، بچه مریض دیگری و یا در سطح عمومی تر ، حل مشکلات کوچه ای، نجات جان مردم ساختمانی، پیگیری مشکلات شهری، دفاع از مردم کشوری و ...و دردی به اندازه درد دل مردم دنیا دارد که خواب شب و آرامش صبح را از او گرفته و به جایش تلاش و خستگی ناپذیری را جایگزین کرده، تا صدای دردمندی را به گوش مسئولی برساند.
در ابتدای شیوع کرونا که همه به اجبار در خانه هایشان پنهان شدند، کسی نگران خبرنگارها نبود. گویا فقط ما نباید در خانه می نشستیم و فقط باید در خانه بمانید را به همه یادآور می شدیم. در اغتشاشات سال گذشته کسی به فکر امنیت و حفظ جان خبرنگارها نبود و تازه معترض بودند چرا عکس و فیلم هایتان کم است؟!
پس چه وقت نوبت نگرانی برای خبرنگارهاست؟! کدام نهاد از حقوق خبرنگاران دفاع می کند؟! کجا برای سقف بالای سرشان وام می دهند؟! کجا برای جیب های خالی شان برنامه می ریزند؟! برای وقت مریضی شان، کارفرمایی اجبار به بیمه می شود؟! یا خبرنگاری بعد از عمری خاک این حرفه را خوردن، هنوز نمی داند فردای بیماری یا پیری اش باید از کجا هزینه هایش را تامین کند؟!
همه کشور درگیر تورم است و هیچ افزایش قیمتی از دید خبرنگارها پنهان نیست، مبادا در حق مردم اجحافی شود؛ اما انگار خبرنگارها در دایره این اجتماع نبودند که حمایت هیچ، حق التحریرشان هر روز کمتر شد، تا انگیزه ادامه راه هر روز کمتر شود؟! اگر رسانه و خبرنگار نباشد، مردم هیچ مسئولی را نمی شناسند، اما کافی است نقدی یا اشاره کوچکی به مسئولی شود؛ فردا همان خبرنگار باید در دادگاه و کلانتری پاسخگو باشد. کدام جایگاه برای شان و شخصیت خبرنگار در نظر گرفته شده ؟! کدام قانون برای آزادی بیان یا مصونیت خبرنگار وجود دارد؟! کسی خبرنگار را به قدر جایگاهش می بیند؟!
خبرنگاری یک پوز اجتماعی نیست؛ کار رسانه ای یک دانش گسترده و خبرنگاری مهارتی است که فقط با چاشنی عشق و با قلم معرفت ممکن می شود. خبرنگاری تلفیقی از چند هنر و چند حرفه است که در لحظه باید به ظهور و بروز برسد.
خبرنگار، محمود صارمی است که جان را پای ارزش ها فدا می کند. خبرنگار همان همکاری است که روزش را به شب دوخته تا تصویری به ثبت برساند. همان دختری است که چشم بر نگاه دیگران بسته و وقت مراسم کف خیابان نشسته تا خبری را به خروجی خبرگزاری برساند. خبرنگار همانی است که بدون ترس دل خطر را می شکافد. خبرنگار همانی است که تمام سختی ها را به جان خریده تا عشق را بر صفحه قلم نقش بزند.
خبرنگار از جنس مردم و همدرد مردم است. کمی به درد ودل خبرنگاران برسیم....
روز خبرنگار برهمه اندیشمندان اهل معرفت و عاشقان اهل قلم مبارک باد