دیوان نیوز، مهدی تیموری (سردبیر دنیای هوادار)- ... هرچند که رَد ِآثارش فناناپذیر است. بی گمان او از معتبرترین مترجمان ادبیات جهان بود که این اعتبار بی مثال بر اثر «تسلط» و «کیفیت» به درجه جاودانگی رسید.
نکته حائز اهمیتی که در خصوص زنده نام دریابندری وجود دارد گستردگی و تنوع ترجمه در موضوع و محتوای آثاری است که وی در شصت سال زندگی حرفه ای بدان پرداخت؛ از آثار ادبی نویسندگانی چون «مارک تواین»، «ارنست همینگوی»، «ویلیام فاکنر»، «فدریکو گارسیا لورکا»، «ویل کاپی»، «جبران خلیل جبران» و «ساموئل بکت» و... تا آثاری با درون مایه فلسفی از نویسندگانی چون «برتراند راسل»، «ارنست کاسیرر»، «آیزایا برلین» و... یا تالیف مشترک اثر ماندگار «کتاب مستطاب آشپزی، از سیر تا پیاز» (به همراهی همسر فقیدش «فهیمه راستکار») تا ترجمه یکی از نخستین منابع مهم در حیطه هنر یعنی «تاریخ سینما» (آرتور نایت) که نه تنها در زمانه خویش اثر بسیار کاربردی و مهم به شمار می رفت بلکه تا به امروز تاثیرگذاری اش را حفظ کرده که همانا این مبحث از ویژگی های یکسان و بارز چنین انسان هایی است؛ «عدم محدودیت به زمانه خاص» یا به عبارتی «نیفتادن به دام مُد».
و اما دیگر رمز برجستگی او در شش دهه گذشته (از «وداع با اسلحه / همینگوی» تا «خانه برناردا آلبا / لورکا») نه تعداد بالای آثار بلکه وسواس، قریحه، طبع، ابتکار و سخت گیری اش در تمامی این سال ها بوده است. در زمانه ای که همگان «کَمیّت» را مقدم بر هرچیزی می دانند، او «آگاهانه» و با «کیفیت» زیست، ترجمه کرد و قلم زد.
این انسان عالیقدر و اصیل به مناسبت ترجمه آثار ادبی آمریکایی جایزه «تورنتون وایلدر» را از دانشگاه کلمبیا گرفت و در سال 1396 ضمن تجلیل از مقامش، نام این نویسنده و مترجم نامدار، به عنوان «گنجینه زنده بشری» در میراث خوراک در فهرست حاملان میراث ناملموس (نادرهکاران) به ثبت رسید.
عزیزی می گفت:«هرچه آدم نیک وجود دارد یا مهاجرت می کند یا می میرد. به سرنوشت آبِ درونِ یک دیگ جوشانیم که بخار می شویم و در نهایت هرآنچه ناخالصی و کثافت هست به ته ظرف می چسبد و «ما» هم عاجز از انتخاب در میان «ماندن» و «رفتن» لای این رسوبات گیر می کنیم»!
چه امتزاج بی روحی دارد این «خاطرات». یک واژه است و هزاران تفسیر؛ ناگوار، پرحلاوت و بغایت دلکش و حکما موذی؛ در این لحظات شمایل نیکو و آثار پاکیزه اش در ذهنم مرور می شود؛ و چه بینظیر سرود شاملوی بزرگ:
اینک موجِسنگین گذر ِزمان است که در من میگذرد
اینک موجِسنگین گذر ِزمان است که چون جوبار ِآهن در من میگذرد
اینک موجِسنگین گذر ِزمان است که چون دریایی از پولاد و سنگ در من میگذرد
*
در گذرگاهِ نسیم سرودی دیگرگونه آغاز کردم
در گذرگاهِ باران سرودی دیگرگونه آغاز کردم
در گذرگاهِ سایه سرودی دیگرگونه آغاز کردم
نیلوفر و باران در تو بود
خنجر و فریادی در من،
فواره و رویا در تو بود
تالاب و سیاهی در من.
در گذرگاهات سرودی دیگرگونه آغاز کردم.
*
من برگ را سرودی کردم
سر سبزتر ز بیشه
من موج را سرودی کردم
پر نبضتر ز انسان
من عشق را سرودی کردم
پر طبلتر ز مرگ
سر سبزتر ز جنگل
من برگ را سرودی کردم
پرتپش تر از دل ِدریا
من موج را سرودی کردم
پر طبلتر از حیات
من مرگ را
سرودی کردم.
عاقبت «محمد قاضی»، «نجف دریابندری» و... رفتند؛ اما «محمدتقی بهرامی حران»، «شهرنوش پارسی پور»، «علی صلح جو»، «عباس پژمان»، «لیلی گلستان»، «داریوش آشوری» و... هنوز هستند، همین!