چهارشنبه، 05 اردیبهشت 1403 11:35
580 فرهنگی 1399/03/21 - 18:40

نگاهی به سریال «هم گناه» اثر «مصطفی کیایی»؛

در مذمت همدستی / چرا «هم گناه» اثر مهمی است و باید آن را تماشا کرد؟

پس از اتمام پخش نخستین فصل سریال «هم گناه» در دوازده قسمت- ساخته «مصطفی کیایی»– اکنون دو قسمت از فصل دوم [پایانی] این سریال پخش شده و حال با قاطعیت بیشتر و ادله مناسب تری می توان آن را مورد تحلیل و بررسی قرار داد.

دیوان نیوز، مهدی تیموری- نکته ای که این اثر را در مقایسه با آثار رایج و مرسوم در سریال های ایرانی -صدا و سیما یا شبکه خانگی- در سال های اخیر متمایز کرده «درام قدرتمند»، «شخصیت پردازی منسجم»، «خرده پیرنگ های عمیق»، «کاراکترهای فرعی قوام یافته» و... اساسا رعایت اصل «قصه گویی» که حاصل آن «سرگرم کنندگی» به معنای دقیق کلمه است؛ چیزی که کمتر در سریال های غیر کمدی سالیان اخیر ِکشورمان وجود داشته که تا همین جای کار هم یک امتیاز ویژه برای تیم ِهم گناه -The Accomplice- (به معنای «همدست») محسوب می شود که تاکید هوشمندانه این عبارت [همدست] در پوسترها و لوگوتایپ ِاثر بیانگر نکته مهمی در مذمتِ همدستی و کلیت سریال است که در ادامه با تطبیق آن میان فرم و مضمون اثر بیشتر به این سریال که برای مخاطبانش احترام قائل شده و تا به این لحظه کیفیت فراتر از انتظاری را ارائه داده خواهیم پرداخت. با ما همراه باشید:

«هم گناه» روایتگر قصه ها، پیچش ها، هیجانات و تمامی اجزا و عناصری از یک سیستم منسجم، به هم پیوسته و مرتبط با یکدیگر است که ما به ازای بیرونی ِواضح و ملموسی دارد؛ «خانواده». به همین جهت در همان نخستین مواجهه، سنگ بنایش بر «باورپذیری» و «ارتباط مستقیم با مخاطب» گذاشته شده که در ادامه هم به خوبی از پَسِ این مهم بر می آید و اهمیت اثر نزد سازندگان حتی از همان تیتراژ آغازین هم به راحتی قابل تشخیص است: آدم هایی حیران و متفرق که هریک گوشه ای ایستاده و به سمتی خیره مانده [درمانده] و گویی چیزی عامل و سببیت اتصال آن ها به یکدیگر است و «اسلحه»، «عشق»، «خانه» و... هم در بطن ِماجرا نقش مستقیم و غیرمستقیمی ایفا می کند که همه این ها به نوعی ثابت کننده این گزاره است که سازندگان این اثر برای چشم، گوش و البته جیب ِمخاطبانشان ارزش ویژه ای قائل شدند.

این اثر بسان ِتبارنامه ای است که فهرستی منظم از «نسبت افراد» با یک‌دیگر را به تصویر می کشد. خانواده اصیل، ثروتمند و البته سنتی «صبوری» -که به این صبوری بودن افتخار می کنند- خانواده ای بزرگ، ریشه دار و قدیمی است که سال هاست در کار صادرات و واردات گل و گیاه هستند. آن ها همچنان در همان خانه قدیمی شان در کنار یکدیگر با «عشق»، «احترام» و البته رعایت اصل مهم ِ«سلسله مراتب» همزیستی گاه مسالمت آمیز -مانند روابط خواهر و برادران بزرگ قصه- و گاه از سر ناچاری و حقنه شده از سوی ملاک هایی چون «سنت خانواده» و «ارزش های خانوادگی» مانند تعارضات و شکاف واضح میان «آرمان» (محسن کیایی) و «فرید» (مسعود رایگان) با یکدیگر سر می کنند که ورود سرزده «پیمان»ِ جوان (پدرام شریفی) که گمشده مهم و بنیادین سالیان گذشته «فریبرز» (پرویز پرستویی) بوده همه آن ها را دستخوش تغییراتی می کند که نخستین محرکه اصلی قصه (پس از تصادفِ «فرهاد» در همان سکانس اولیه که صرفا حکم کُدگذاری برای مخاطب را دارد) و ضدیت های برآمده از «درام» اثر به شمار می آید و از سوی دیگر، مسیر آهسته و ریتم به نسبت کندتر هم گناه –نسبت به آثار سینمایی کیایی که اغلب آن ها ریتم های تند و دیوانه واری دارند- باعث شده تا مخاطب برخلاف آثار رایج و حتی فیلم های سینمایی پیشین فیلمساز، با تاثیرگذاری بیشتری که برآمده از تاکید درست و زیبا بر جزئیات اثر دارد مواجه شود که از این نظر یک قدم رو به جلو برای فیلمساز است که پیش تر توانایی اش در پیدا کردن «رگ خواب» مخاطبان را بارها و بارها اثبات کرده بود و اکنون توانایی هایش در به تصویر کشیدن جنبه های عمیق تر در عرصه «سریال سازی» را به رخ مخاطبان کشیده.

نخستین سریال «مصطفی کیایی» در مقام کارگردان بر پایه یک «نظم» اساسی و مهم چیده شده. خلق یک جهان ِکوچک اما عمیق از سوی طراح و نویسندگان که در آن روابطِ تمامی شخصیت ها –اعم از فرعی و اصلی- دارای «منطق» و چفت و بست محکمی است که در آن «فرم» به منزله یک سیستم از منظر شناختی بیش از هرچیزی به مخاطبِ ادراک کننده مربوط است و این «ادراک» مهم ترین فعالیت ِذهنی مخاطب در آثار اینچنینی است و هم گناه نیز از این قاعده مستثنی نیست و ما را به عکس العملی خاص وا می دارد و بار دیگر بر همان گزاره کلاسیک تاکید می کند که:«بدون اصرار و تلاش اثر هنری، روند ادراک آغاز نمی شود»؛ از این رو این اثر در خلق و پرداختِ همان عنصر جادویی فیلمنامه نویسیِ سریال یعنی «روابط کاراکترها»، غرایز و عواطف آن ها به بهترین شکل ممکن عمل می کند که به نوبه خود نقطه عطف مهمی در سریال های شبکه خانگی تا به امروز به حساب می آید. می پرسید:«چگونه؟» کافی است به پایانِ هر قسمت و تعلیقی که در طول قسمت ها ایجاد می شود دقت کنید؛ تقریبا تمام دوازده قسمت فصل نخست و دو قسمت ابتدایی فصل دوم که تاکنون پخش شده با این حالت به اتمام رسیده که شمای مخاطب برای تماشای «آنچه» که در قسمت بعدی رخ خواهد داد، هیجان زده تر و حریص تر خواهید بود و این مسئله در چنین روزگاری آن هم در این کشور و صنعت ِنیمه جان سینما و سریال سازی اش یک «موفقیت» و «امتیاز ویژه» است؛ به ویژه که از حیث ساختار و اجرا به شدت استاندارد و جلوه نما (نه به معنای متظاهر و منفی اش) عمل کرده و این امر مصداق های بسیاری هم دارد. از سکانس های فلش بک –دیدارهای فریبرز و لیلا در جوانی- و رنگ های گرم و نارنجی به کار رفته تا دوربین ِفیلمساز در ارائه زوایای دید کاراکترهایش که هریک در حکم معرف همان شخصیت ها به کار می رود.

«هم گناه» به معنای دقیق کلمه بر اصل «واقع گرایی» (نمایشی کردن واقعیت) استوار است که از این رو جنبه تحلیل ِابعاد گوناگون در رویکرد رئالیستی بر آن وارد است. چیزی که در بسیاری دیگر از سریال های ضعیف و فاقد ارزش حال حاضر و چند سال اخیر همچون «ستایش»، «دل»، «مانکن»، «عاشقانه»، «آسپرین»، «ممنوعه»، «رقص روی شیشه» و... عملکردی کاملا وارونه داشته که آن را تبدیل به «واقعیت نمایی» (جعل واقعیت با رویکرد فتیش محور نسبت به پدیده های مُدِ روز همچون لاکچری بازی های فضای مجازی و...) کرده که نه تنها جای نقد و تحلیل ندارد و بسیار پیش پا افتاده جلوه می کند بلکه بسیار «مضمون زده» و «ضد درام» است که اساسا نان را هم به نرخ لحظه می خورد و با هیچ متر و معیاری هم چه از بعد هنری، سرگرمی، اقتصادی و... قابل سنجش نیست.

هم گناه روایتِ همدستی آدم های بحران زده روزگار مدرن ماست و خانواده و افرادی هم که در آن ترسیم شده اند دو گروه متمایز از شخصیت ها هستند که ماجرا و اتفاقات را پیش می برند. از یک سو عده ای که مشغول دغدغه های شخصی، فردی و شغلی خویش هستند (فریبرز، آرمان، فرهاد و...) و از سوی دیگر افرادی که با هدف ریاست طلبی یا... خواستار احترام و منافعی هستند که بیش از جایگاه و لیاقت واقعی شان است (فرید، پرویز، نیکی و...) اما هرچه که هست «هم گناهی» همه این شخصیت ها –اصلی و فرعی- خط ارتباط و سبیتی است که آن ها را به یکدیگر متصل می کند؛ «همدست» که همان نام دیگر و هوشمندانه «هم گناه» است که به زبان انگلیسی بر روی پوستر و اقلام تبلیغاتی سریال ترجمه شده و بی شک برآمده از فرم درست و زیرکانه ای است که فیلمساز برای کلیت و ماهیت این اثر انتخاب کرده. بدین معنا که هر جنایت (که لزوما قتل و خونریزی نیست) آورده ای دارد و آن چیزی جز «مکافات» نخواهد بود؛ حال اینکه این مکافات تا کجا پیش خواهد رفت، مستقیما به «چگونگی» فیلمساز در روایتش دارد اما بدیهی است که آکسان ِسازندگان تا به این لحظه بر روی «تاثیر ِتصمیم» بر زندگی فرد و اطرافیانش بوده؛ از این رو نام سریال هم متعلق به تمامی شخصیت های فیلم [و احتمالا همه ما آدم ها] است که به نوعی در طول زندگی و بنا به شرایط های مختلف هم گناه ِیکدیگر می شویم.

اگر نگاهِ کوچکی به پیش داستان ارائه شده، سرگذشت و حال ِفعلی تمام کاراکترها داشته باشیم به خوبی متوجه این مسئله می شویم که هر یک از آن ها به نوعی با «بحران هویت» (اریک اریکسون) دست و پنجه نرم می کنند و مهم تر از آن، پرداخت درجه یک و مناسبی است که در متن برای هریک از شخصیت ها صورت گرفته که این موضوع با دوربینِ پویا و استاندارد ِکیایی به درستی به روایتی منسجم، یکدست و متقن ختم شده و از همان قسمت های ابتدایی تا این لحظه شاهد اطلاعات کافی و مناسبی از پیش داستان شخصیت های اصلی خانواده بزرگ ِقصه و حتی سایر کاراکترها -به ویژه این شش نفر- هستیم:

«فریبرز» (پرویز پرستویی) سرهنگ، همسر لیلا و نسرین، پدر پیمان، برادر فرید، فریده و فرهاد؛ پلیس وظیفه شناس و باهوشی که سالیان پیش طی اتفاقاتی همسرش «لیلا کوهی» (هنگامه قاضیانی) را گُم کرده که تا اینجا اطلاعات و چرایی آن غالبا به صورت جزئی در فلش بک های کم نظیر به لحاظ اجرایی به مخاطب داده شده که البته همچنان کفه پنهان و ناپیدایی های این خرده پیرنگ سنگینی می کند و باید منتظر اطلاعات مهم تر و تازه تری باشیم اما چیزی که بیش از همه تحت عنوان «بحران هویت» در شخصیت ِاو موج می زند «صمیمیت در برابر انزوا» است که بیانگر نیاز اساسی صمیمیت به اصل «اعتماد» است؛ چیزی که دقیقا فریبرز ِقصه سالیان درازی است از آن به معنای واقعی کلمه بهره درونی نبرده. او پس از سال ها با کمک «پرویز» موفق به پیدا کردن پسرش «پیمان» می شود و پای او را به خانه و خانواده بزرگ صبوری باز می کند؛ در کنارِ این ها، دغدغه های شغلی اش هم محدود است به دستگیری بزرگترین باند خلافکار جعل اسکناس پایتخت و شخصی ملقب به «گورکن»؛ بازگشتِ «پرویز» (حبیب رضایی) به زندگی فریبرز پیامدِ مهم دیگری هم پس از پیدا شدن پیمان خواهد داشت و آن، دیر یا زود دیدار مجدد با «لیلا» (هنگامه قاضیانی) پس از سال ها ناپیدایی و نهایتا خبر جعلی «مرگ»اش خواهد بود که منجر به تعارضات حساس و مهمی میان عقل و احساس این سرهنگ وظیفه شناس خواهد شد که این مسئله قطع به یقین یکی از عناصر درامتیکی و اصلی ِپیش برنده قصه در قسمت های آتی خواهد بود. جایی که فریبرز باید در نبرد عقل و احساس ِخویش انتخاب کند که آیا همچنان «قانون» برای همه یکسان است یا «رَد ِخون» باعث تحولات ِاو خواهد شد؟

«فرید» (مسعود رایگان) همسر مژگان، پدر سیما (ترنس) و سارا و برادر فریبرز، فریده و فرهاد؛ یک پدرخوانده تمام عیار و ایرانیزه شده که فقط و فقط خواهان ِ«احترام» از سوی دیگران است و برایش هم تفاوتی ندارد که این جاده دوطرفه باشد یا نباشد اما او «انتظار» و «توقع» دارد و این پر توقعی هم ناشی از بحران هایی است که در طول سالیان مختلف خواسته و ناخواسته تجربه کرده و حاصل آن برون ریزی شدیدی است که گرد و خاکش نصیب دیگران می شود؛ از رابطه شکرآب و نامیمونش با «ایرج» (شاهرخ فروتنیان) –همسر سابق خواهرش- که به بر اثر همین سویه منفی این رابطه، پسر ایرج یعنی «آرمان» (محسن کیایی) هم از نیش و کنایه و حتی زد و خوردهای فیزیکی او در امان نیست گرفته تا سرکوب هایی که بر دختر کوچکترش «سیما» اعمال می کند، ولی؛ یک ولی بزرگ هم وجود دارد که نکته مثبت و مهمی برای کل سریال به شمار می آید؛ آن هم اینکه در این سریال شاهد هیچگونه شخصیت تماما سفید و یا به صورت مطلق سیاهی نیستیم؛ آدم ها کاملا ملموس اند و همه شخصیت ها هر دو خصیصه مثبت و منفی را در خود جای داده اند. شاید با خود فکر کنید که فرید یک غولِ بی شاخ و دُم، بداخلاق و بد دهنی است که حتی به دختر خودش هم رحم نمی کند اما مسلم است که اشتباه می کنید. کافی است سکانسی که در شرکت با فریبرز رو در رو می شود و پس از اثبات شدن رابطه پدر-فرزندی میان ِفریبرز و پیمان با برگه آزمایش DNA (که خودش خواهان اثبات چنین مسئله ای بوده) شاهد ورود پیمان به اتاق رئیس هستیم را دقت کنید؛ ذوق، آغوش و لحنِ فرید کاملا انسانی و احساسی است و اجرای زیرپوستی و درجه یک «مسعود رایگان» در همین سکانس شمایل دیگری از خصایص مثبت و انسانی او را برای مخاطب روشن می سازد؛ یا نمونه دیگرش جایی است که تا تاریکی ِشب در باغ گل و گیاه مانده و «فرهاد» به دنبالش می آید تا او را به خانه ببرد؛ کمپوزیسیون درجه یک صحنه و ترکیب رنگ و نور «قرمز» (شور، عشق، حرارت، شهوت و مستی) و «آبی» (آرامش، اعتماد، احترام) در آن سکانس و باز هم اجرای عالی مسعود رایگان، متوجه بُعد دیگری از کاراکتر وی مبنی بر عجز و ناتوانی در پذیرش شکست ها، کمبودها یا «نشدن»های زندگی و تنفرش از «پنهان کاری» می شویم.

«آرمان» (محسن کیایی) پسر فریده و ایرج، برادر «امین» (احسان کرمی) و معشوق «زیبا» (هدیه تهرانی)؛ شیطنت از سر و رویش می بارد و ظاهرا قرار است تنها فرد ِناخلف صبوری ها باشد و خود نیز به نوعی چندان تمایلی برای بهره مندی از این نام خانوادگی ندارد–که اتفاقا برچسب «صبوری نبودن» هم بارها از طرف فرید به او زده می شود- اما در یکی از قسمت های فصل نخست در رستوران صراحتا از زبان پدرش می شنویم که او به «فریبرز» شباهت دارد (که احتمالا این شباهت به رابطه او با زیبا هم مبنی بر پافشاری آرمان بر حفظ رابطه اش با وی با وجود مخالفت های اولیه خود ِزیبا و در آینده خانواده بزرگ صبوری تعمیم داده خواهد شد) و اما بحث ِآرمان صرفا محدود به تحول ناگهانی و شباهت ِسرنوشت و اخلاقیاتش با جوانی ِفریبرز نیست. مسئله «یافتن خویشتن خویش» است. «هویت» ذاتا شخصی است. قهرمان می تواند و اغلب باید از دوستان و استادان خود کمک های مادی و معنوی دریافت کند (ایرج، سامان، زیبا و...) اما حل و فصل نهایی بحران باید همیشه خودانگیخته و به تنهایی باشد تا شخصیت خویش را پیدا کند یا به عبارت دیگر هویت را شخص ِدیگری در سینی با احترام فراوان به قهرمان تقدیم نمی کند! از همین رو تا به حال شاهد تحول مهمی در او برای رسیدن به یکی از اهدافش تا به اینجای کار یعنی «ایجاد ارتباط با زیبا» بودیم و در قسمت های آخر فصل اول و آغاز فصل دوم (که سه ماه گذشته) او دیگر آن آدم سابق –از جنس شیطنت های پیشین- نیست و شاهد استکثار میل او برای کمک به سیما و سایر آدم ها هستیم.

«فرهاد» (مهدی پاکدل) برادر فریبرز، فرید و فریده، همسر هدیه و نامزد لیدا؛ در واقع نخستین «گناه» که در این سلسله هم گناهی ]همدستی[ شخصیت ها به تصویر کشیده می شود متعلق به اوست که در همان سکانس افتتاحیه قسمت نخست شاهد ِآن هستیم. تصادف سنگینی که نیمه های شب با کارگر شهرداری می کند و نهایتا پا به فرار می گذارد که همین منجر به مرگ آن کارگر می شود. حال چیزی که در خصوص فرهاد وجود دارد «عدم توانایی حل مسئله»، عجز در فرار از مشکلات و سوپرایگوی (وجدان) به شدت فعال و بالایی دارد؛ تا جایی که با اتفاق رخ داده کنار نمی آید و به جهت ایجاد رفاه حداقلی و امکانات اولیه برای «هدیه» (دختر ِهمان کارگر شهرداری که به کشتنش داده بود) سعی در کنار آمدن با شک ها، پرسش ها و ابهامات درونی اش دارد و از سوی دیگر بازگشت «لیدا» (معشوق و نامزد اصلی اش) به کشور (؟) و خانه صبوری ها اوضاع را برای او پیچیده تر از پیش کرده و احتمالا این میانجی ِدلسوز در قسمت های آتی بیش از پیش در این پازلی که خویش ساخته و در آن گیر کرده فرو خواهد رفت و احتمالا در نهایت راهی بهتر از «حقیقت» پیدا نخواهد کرد.

«زیبا» (هدیه تهرانی) راننده وانت و معشوق آرمان؛ به جرات می گویم که زیبا (فخری) محبوب ترین کاراکتری است که نگارنده در سالیان اخیر در میان تمامی سریال های غیرکمدی ایرانی به تماشایشان نشسته؛ معجونی بی نظیر از یک بانوی محکم، باوقار، زیبارو و البته محترم و سختکوش که حاصل آن با اجرای بی نظیر «هدیه تهرانی» در مقام بازیگر و شخصیت پردازی درجه یک و بی نظیر طراح و نویسندگان و نهایتا هدایت ِاستاندارد کارگردان در تصویر چیزی را خلق کرده که از همان سکانس های اولیه و ورود این شخصیت به قصه، صرفا «لحن» و «بیان» او در ادای کلمات در معرفی این کاراکتر نقش مهمی ایفا می کند. راننده وانتی که دوست دارد در هر شرایطی «خوش قول» بماند اما بدشانسی گریبانش را گرفته ولی او که جنس ِ موسیقی موردعلاقه اش در آن وانت ِدرب و داغان «فرهاد»، «فریدون» و... است چهره سنگی تر از آن است که به این راحتی ها پا پَس بکشد. زیبا، مصداق بارز «استاد قهرمان» است که برای آرمان هم معشوق است، هم استاد و هم یک الگو و مسیر. او کسی است که تمام رشته های مجزای مرتبط به شخصیت ِآرمان و احتمالا افراد دیگری را به هم پیوند می دهد. این قهرمان باعث می شود تا «استاد راکد» (آرمان) به زایندگی و تحول برسد که همین زایندگی ِاو به کمک خودش هم می آید تا بحران میانسالی (و مشکلات گذشته) را حل و فصل کند که نهایتا منجر به تبدیل ِجایگاه آرمان از قهرمان ِراکد به قهرمان ِفعال و مشوق برای او [استاد ِزاینده] می شود که این موقعیت انعطاف پذیر (و جا به جایی های دراماتیک) به درجه یک ترین حالت ممکن در متن و اجرا به تصویر کشیده شده و به جرات یکی از جذاب ترین و دوست داشتنی ترین خرده پیرنگ های «هم گناه» را به خود اختصاص داده که البته با ورود ِ«فریبرز» به حریم ِاین رابطه [دورش را خط بکش، وگرنه خودم خط می کشم!] در ادامه سریال دستخوش حوادث و اتفاقات دیگری هم خواهد شد که باید صبر کرد و دید.

«پیمان» (پدرام شریفی) پسر فریبرز و لیلا، خواهرزاده پرویز و «گورکن»؛ یکی دیگر از شاه نقش های «هم گناه» است که احتمالا بهترین اجرای بازیگرش نیز تا به امروز به حساب می آید. کاراکتری که از ابتدا مشخص بود نقش و شرایط ویژه ای خواهد داشت. بدین جهت که اساسا ورودِ او به خانواده صبوری بود که آغازگر درام و موتور محرک اولیه قصه بود و این مهم با کدگذاری های درست نویسندگان و فیلمساز در شخصیت پردازی وی به شکل مناسبی به تصویر کشیده شده؛ از تظاهر به علاقه پنهانی که به زیرکی آن را در دل ِ«سارا» (مارال بنی آدم) هم ایجاد می کند تا به صبوری ها نزدیک و نزدیک تر شود تا پلان ساده و سیالی که در قسمت نخست ِفصل دوم با یک حرکت دوربین درجه یک از POV کاراکتر «نیکی» -نامزد امین- (روشنک گرامی) از مقابل چشمان ِاو عبور می کند که این حالت درونی ِسوبژکتیو بلافاصله با یک کات به نمای دونفره ای که پیمان صراحتا به سارا عنوان می کند:«حوصله جمع های بیش از دو یا سه نفره را ندارد» این تلخی و اندوهِ درونی را عینیت می بخشد. پیمان همان کسی است که فریبرز همه این سال ها در دو سوی متفاوت به دنبالش بوده؛ نخست در مقام پسرش که آگاهانه به این جست و جو می پرداخته؛ دوم به عنوان «گورکن» که تنها مواجهه اش با او در تمامی این سال ها تیری بوده که شخصا به پایش از فاصله دور شلیک کرده. حال تقابل مستقیم ِپدر ِپلیس و فرزند ِجاعل اسکانس در قسمت های آتی یکی از جذابیت های اصلی هم گناه خواهد بود که احتمالا همین مسئله منجر به ظهور مجدد «لیلا» در زندگی فریبرز خواهد شد.

نهایتا اینکه «هم گناه» تا به اینجای کار و با وجود گذشت یک فصل کامل و دو قسمت از فصل پایانی، سریال مهم، سرگرم کننده و جذابی نشان داده که در صورت دیده شدن ِبیشتر پتانسیل آن را دارد تا سطح سایر سریال ها را هم به سبب ایجاد انگیزه در دیگر فیلمسازان، افزایش دهد. این سریال را حتما ببینید. چرا که استاندارد، قصه گو، سرگرم کننده، درگیر کننده و دارای لایه های عمیق تر ِروانشناختی است و به لحاظ فنی نیز سطح بالایی دارد و ترکیب ِجذاب ِبازیگرانش هم که نیاز به گفتن ندارد و البته مهم تر از همه این ها، برای مخاطب خویش احترام قائل است...



  1. وسط این همه مشکلات هم می‌توانیم شاد باشیم
  2. دستاوردهای سفر رئیس جمهور به پاکستان
  3. شهادت ۳۰ کودک بر اثر گرسنگی و آوارگی ۱۷ هزار کودک بدون والدین
  4. اجرای برنامه‌های متنوع فرهنگی و اجتماعی با مشارکت کانون پرورش فکری البرز
  5. دوم اردیبهشت آغاز ایمن‌سازی تکمیلی فلج اطفال در استان البرز
  6. تأخیر بانک مرکزی در تأمین ارز دارو محرز است
  7. موسوی برای دومین بار از حضور در تیم ملی والیبال انصراف خواهد داد؟!
  8. برگزاری ششمین نمایشگاه ایران اکسپو 2024 در تهران
  9. مالیات بر ارزش افزوده دارو و شیر خشک، فقط یک درصد!
  10. «بی‌بی‌سی» اعتراف کرد: موفقیت حمله موشکی ایران به پایگاه هوایی رژیم صهیونیستی
  11. احداث ۱۲۲ هکتار گلخانه در البرز توسط بخش خصوصی
  12. تخریب 125 هکتار ساخت و ساز در اراضی کشاورزی ساوجبلاغ
  13. شهیدی که محل دفن او را امام خمینی (ره) تعیین کردند.
  14. آیا می دانید چه خدماتی به مادران در مراکز بهداشتی استان ارایه می شود؟
  15. اردیبهشت پر بارشی در راه است
  16. هرجایی زالودرمانی نکنید!
  17. بعد از عملیات وعده صادق، نتانیاهو حرفی برای گفتن ندارد
  18. در ۲ نقطه از تهران آرامستان جدید احداث خواهد شد
  19. بازی دوستانه فوتبال به یاد مرحوم آب پرور
  20. عملیات وعده صادق معادلات نظامی جهان را تغییر داد.
  21. افزایش شمار دریافت کنندگان حق پرستاری در استان البرز
  22. انهدام ریزپرنده‌ها عامل اصلی صدای انفجار در اصفهان
  23. تانژانت زاويۀ تغييرات قلعه‌نویی صفر است / فرصت‌سوزی یکسالۀ تیم‌ملی!
  24. واحد سوم گازی نیروگاه ‌گهران به شبکه برق کشور متصل شد
  25. مدیریت تغییر اقلیم و گسترش اقتصاد سبز، راهبرد اصلی دولت
  26. بیش از ۵۷ هزار بازدید از شروع طرح سلامت نوروزی انجام شد
  27. دستگاه‌های امدادی البرز در آماده‌باش
  28. تعریف بسته‌های سرمایه‌گذاری در مدیریت شهری کرج
  29. ارائه ۲۸ هزار خدمت امدادی توسط هلال احمر البرز
  30. کاهش ۶۷ درصدی شعب نامتعارف
  31. نظامی‌گرایی اقتصادهای اروپایی
  32. وزیر دفاع پاکستان برای طالبان افغانستان خط و نشان کشید
  33. کلیت مجلس دوازدهم انقلابی است
  34. کاهش رکود تورمی مسکن با اقدامات دولت سیزدهم
  35. کاهش ۱۰۰ درصدی تصادفات درون شهری در البرز
  36. روبینیو 9 سال به زندان خواهد رفت!
  37. وار تا 20 روز آتی به ایران می‌آید
  38. آب، منبع استراتژیک کلیدی تهدیدات امنیت جهانی
  39. افزایش ۲ برابری کارت آزاد جایگاه‌های سوخت در نوروز
  40. شناگر اصفهانی رکورد ملی خود را جابه‌جا کرد