محمد حسین سیفی - تجربه ثابت کرده است اولین نکتهای که با آمدن یک کارگردان تئاتری به سینما در فیلم های ساخته شده به دستشان جلب نظر میکند، «میزانسن»هایی است که در فیلم وجود دارند. پر واضح است که رضا گوران در «سرکوب» بخش اعظمی از تمرکزش را روی ساختار و اجرای روایت و فیلمنامهاش گذاشته است. بهخصوص که میزانسنها در «سرکوب» کاملا طراحی شده و چشمنواز دیده میشوند و کمتر مخاطب سینمای ایران به این شکل از طراحی دقیق میزانسن عادت دارد. دلیلش هم روشن است، آن هم اینکه گوران و امثالهم به واسطه سابقه پر رنگ تئاتری، آشنایی کافی با طراحی و چیدمان یک صحنه دارند.
با سابقهای که گوران در اجرای نمایش دارد، طبیعی است که اثر سینمایی او بیشباهت به نمایش نباشد. اگر تدوین و دوربین را از فیلم بگیریم، «سرکوب» از جهاتی مثل تک لوکیشن بودن و روابطی که بین شخصیتها وجود دارد شبیه یک تئاتر است. او به جای مونولوگگوییها، به نریشن گویی روی آورده و تک تک اتاقهای این خانه را طوری چیده که دقیقا حس یک گوشه صحنه تئاتر را تداعی میکند. البته گوران مشخصا در فرم روایی اثرش به موفقیت رسیده و فیلم جاهطلبانه و چشمگیری از آب درآمده است اما اولین چیزی که پس از نقطه قوت «سرکوب» به چشم می آید، نقاط ضعفی است که از ناحیه «فیلمنامه» به آن وارد شده و باعث گشته تا سرکوب، آنطور که باید و شاید دیده نشود و احتمالا دلیل وجود حفرههای فیلمنامه بیشتر معطوف به شتابزدگی ناشی از ذوقی است که گوران برای ساخت «سرکوب» به خرج داده است. چرا که در وهله اول هیچ یک از اهداف فیلمنامه به سرانجام نمیرسد. از اینرو «سرکوب» بیش از هرچیز، فیلمِ فرم است. گوران با اینکه به نظر میآید قصه اولیه محکمی برای فیلمش نوشته، اما به جای توسعه این قصه و موشکافی دقیق آن، به تصویرسازی روی بیاورد و همین مسأله باعث شده تا از فیلمنامه غافل شود.
فیلم ماجرای زندگی سه خواهر، یک مادر و یک پرستار است که هر کدام به نوعی از شخصیت «پدر» داستان که در فیلم غایب است ضربه دیده اند و ما فقط درباره این پدر می شنویم که پدر ظالم بوده و ظالم بودن پدر باعث شده این سه خواهر زندگی معمولی نداشته باشند اما قرار است که این پدر با وجود غیبت در فیلم کاراکتر قدرتمندی باشد. کاراکتر کلیدی سرکوب، پدری است که حضور ندارد و از دیدهها و شنیدههای دیگران کمکم به تصویر کاملی از او میرسیم و نکته دقیقا اینجاست که در این سفر به دست کارگردان میخواهیم پی به قضاوت اشتباهمان در ابتدای فیلم پی ببریم چرا که «پرویز»ی که در انتهای فیلم میشناسیم با قضاوتی که در ابتدا از او داشتهایم به کلی متفاوت است.
هرکدام از خواهرها وارد فیلم میشوند و درباره «پدر» حرف میزنند پس از این رو این پدر قرار است از طریق «دیالوگ» شخصیتش برای ما ساخته شود. اما اولین مشکل فیلم دقیقا از همینجا آغاز میشود که گوران با ناتوانی در پرداخت ملموس کاراکتر پدر و باقی ماندن سیلی از ابهامات درباره او در ذهن مخاطب اولین حفره فیلمنامه را بسیار گلدرشت رها میکند. این ساخته نشدن کاراکتر پدر، تقریبا اکثر دلایل علت و معلولی که قرار است تعلیقهای فیلم را در روابط خواهرها شکل دهد، الکن میکند. از آنجایی که فیلم اساسا درباره قیام دختران یک خانواده علیه پدر به مثابه استبداد است و قرار است که زوال این خانواده را به دست دخترانش تحت تأثیر پدری ظالم ببینیم، نیاز است که حداقل های یک کاراکتر مثل «شغل» و... درباره یک کاراکتر برای مخاطب ساخته شود تا ملموس به نظر بیاید.
گوران با وجود اینکه برای دو خواهر دیگر و زندگیشان حرفی برای گفتن دارد و میتواند فرجام قصه آنها را درست رقم بزند ولی برای شخصیت دست و پا میزند و نمیداند باید چطور این مادر مجرد را قاطی تلخیهای فیلم کند. جدا از این کاراکتر، شخصیت ملیحه را داریم که هر چقدر باران کوثری تلاش کرده تا این نقش را خوب از آب در بیاورد اما به علت گنگی و نامعلومی حضور این شخصیت، ملیحه هم در لیست سیاه شخصیتهای فیلم قرار میگیرد. حضور ملیحه فقط برای ابزار پیش بردن قصه است و نقش خاصی در روایت این قصه ندارد.
به علاوه، گوران با وجود اتخاذ فرم بصری مناسب گاها دست به گریبان اغراق در برخی عناصر فیلمسازی شده که بیشتر به خاطر بیتجربگیاش از او سر زده است. دوربین در «سرکوب» بیش از اندازه حرکت دارد و در برخی صحنهها که اصلا نیازی به تزریق التهاب نیست، دوربین بیهوده حرکت های همراه با التهاب دارد. با اینکه این تکانها با حرکاتی نرم همراه هستند اما بیدلیل و حساب نشده انجام شدند. موسیقی متن فیلم نیز چنین وضعیتی دارد و در برخی صحنه ها بسیار بلند و بعضا گوش خراش شنیده می شود.
اما فیلم هرچه دارد از هوشمندی گوران در پررنگ کردن کاراکتر پدر در جای جای «سرکوب» است. گوران از در و دیوار خانه هم برای معرفی پدر غایب خانواده کمک میگیرد و غیابی به مثابه حضور میسازد. مثل فوکوس کردن روی پرده و پنجره و نماهای باز زیادی که از اتاقها و آشپزخانه و باقی خانه میبینیم که همگی بر غیاب کسی اشاره دارد که حضورش همیشه فضای زیادی را اشغال و عرصه را بر دیگر اعضای خانواده تنگ میکرده است. حتی اتاقی که خواهر وسطی در آن پناه میگیرد تا با مرد موردعلاقهاش صحبت کند پر از پوشه ها و زونکنهایی است که متعلق به پدر است و فضای زیادی را در قاب، اشغال کرده است. همه اینها نکات ریز موجود در طراحی میزانسن اثر هستند که فیلمساز تلاش داشته به وسیله آنها حفرههای فیلمنامه را پر کند.
اما با این همه، تغییر ژانر در فیلم سرکوب مانند توییست پایانی آن نیز چرخشی جذاب دارد. مخاطب رودستهای متعددی از گوران میخورد و در ابتدا تصور میکند که با فیلمی خانوادگی رو به رو است و پس از مدتی تصور یک فیلم معمایی - جنایی به سراغ او میآید ولی در انتها متوجه میشود در تمام مدت مشغول نظاره یک فیلم سیاسی- اجتماعی بوده و در پایانبندی فیلم، تمام لحظات قصه را با خود مروری دوباره میکند.