به گزارش دیوان نیوز؛ فرشید گلهداری در یادداشتی در روزنامه دنیای هوادار نوشت: اینها را نگفتم که خدایی نکرده ناامیدتان کنم، چیزهای خوب و دلنشین در دنیا کم نیست، میتوانید از آنها در این راهِ پرپیچ و خم، کمک بگیرید و هر موقعی داشتید در چاه غم فرو میرفتید مثل رَسَن به آن چنگ بیندازید و راهی برای نجات پیدا کنید.
یکی از این طنابهای رهایی؛ موسیقی است
اگر توانستید، سازی بنوازید؛ اگر نتوانستید، به آن گوش کنید، وقتهایی که شاد هستید، موسیقی گوش کنید و وقتهایی که غمگین بودید بیشتر برای شنیدن اثرهای فاخر وقت صرف کنید، حتی میتوانید آواز هم بخوانید.
چیز دیگری که میتوانید با انسِ آرامش بگیرید، خواندن کتاب است.
خواندن کتاب به شما کمک میکند زندگیهای دیگری را که هیچ وقت نمیتوانستید تجربه کنید را با تمامی روحتان حس کنید.
فیلم هم همین کار را در یک ابعاد دیگری انجام میدهد، اما کتاب در این موضوع همیشه یک سر و گردن بالاتر از فیلم است، چون قوهٔ تخیلتان رو به کار میگیرد و روند ذهنیتر و عمیقتری است.
تا میتوانید کتاب بخوانید، وسط مطالعههایتان حتما چند صفحه هم برای مطالعه در مورد علم نجوم و چیستی و هستی ستارهها و کهکشانها وقت بگذارید، چون کمکتان میکند که ابعاد بزرگتری از جهان خلقت را بهتر درک کنید و یادتان نرود که در کل هستی کجا ایستادهاید.
برای همین بود که قدیمها، بیشترِ فیلسوفها ستارهشناس هم بودند و در علم نجوم هم تخصص داشتهاند، شاید نخواهید یا نتوانید منجم بشوید، ولی همیشه میتوانید وقتهایی که غمگین هستید به آسمان نگاه کنید و ببینید که غمهایتان در برابر عظمت کهکشان چقدر کوچک است!
البته طنابهای دیگری هم هست؛ چیزهایی مثل نوشتن، نقاشی کردن، عکاسی، خوشنویسی، کاشتن یک درخت، آشپزی، سفر کردن، کارهای گروهی، کتابخوانی جمعی، دیدن فیلم و نقد جمعی، شعرخوانی و تحلیل جمعی، گردشهای یک روزه جمعی وحرکت حتی به مقصدی نامعلوم ...
این اصل را باید بدانیم که ما برای نشستن خلق نشدهایم، به عقیده نگارنده، صندلی یکی از خطرناکترین اختراعات بشریت، برای رسیدن به نیستی و نابودی است.
به جای نشستن، قدم بزنید، بدوید، شنا کنید، اگر مجبور شدید بنشینید، برای خودتان، همنشینهایی پیدا کنید و از مصاحبتشان لذت ببرید، بهتر است بگوییم، رفاقتِ درست کنید.
پیدا کردن دوست خوب خیلی هم آسان نیست، اما اگر دوست خوبی باشید، دیر یا زود چند تا آدم خوب دورتان جمع خواهند شد.
در ضمن، دایره دوستی هایتان را تنها به آدمها محدود نکنید، شما میتوانید تقریباً با همهٔ موجودات زندهٔ دنیا دوست باشید،
گلها، ماهیها، پرندهها، و بله حتی گربهها و...
در زندگی چاه غم زیاد است ولی طناب هم هست؛ سعی کنید سَرِ رَسَن را ول نکنید.
اما مراقب باشید که به طنابهای پوسیده مثل الکل، دود، پول و حتی غرور و موفقیت، آویزان نشوید، چون از داخل چاه بیرونتان نمیآورند و بدتر ولتان میکنند ته چاه!
بگردید و طنابهای خودتان را پیدا کنید و اگر نتوانستید پیدایش کنید؛ «ببافیدش».
آدمهای انگشتشماری طناببافی بلدند: دانشمندها، کاشفها، مربیهای فوتبال و ورزش، کمدینها و هنرمندها همه طنابباف هستند و طنابهایی را بافتند که آدمهای دیگر هم میتوانند سرش را بگیرند و با آن از داخل چاه بیرون بیایند.
اگر ما امروز از سیاهسرفه نمیمیریم برای این است که طنابی را گرفتیم که «لویی پاستور» سالها پیش بافته و واکسن آن را اختراع کرده است.
سمفونی شماره پنج طنابیست که «بتهوون» با نُتها به هم پیوند زده است.
صد سال تنهایی کتاب و طنابیست که «گابریل گارسیا مارکز» با کلمه و خیال به هم بافته است.
بیشتر طنابها را یک روزی کسی که شاید ته چاه زندانی بوده بافته است و صدالبته کهدحتما طناب کرونا هم روزی توسط کسی بافته میشود، پس باید مقاوم باشیم و صبور!
به قول مولانا:
آه کردم؛ چون رَسَن شد آهِ من؛
گشت آویزان رَسَن در چاهِ من؛
آن رَسَن بگرفتم و بیرون شدم؛
چاق و زَفت و فَربِه و گُلگون شدم.
کسی چه میداند؟! شاید یک روز شما هم طناب خودت را بافتی...
نویسنده: فرشید گله داری