یکشنبه، 21 اردیبهشت 1404 12:17
28439 اجتماعی 1402/03/10 - 08:00

مثل پدر، مثل دختر!

«ماهِ کاغذی» از آن فیلم‌های صاف و ساده و کوچکی‌ است که بدور از پیچش‌های متظاهرانه و عاری از حرافی‌های توجیه‌ناپذیر، از همان دقایق ابتدایی‌اش بی‌معطلی می‌رود سراغ اصل مطلب.

سارا فردوسیان/ به گزارش دیوان نیوز؛ لحظاتی چند از سکانس افتتاحیه‌اش به‌تنهایی کافی‌ است تا به ستینگ زمانی و مکانی فیلم پی ببریم. آمریکا، بیابان‌های بی‌آب و علف کانزاس، دهۀ ۱۹۳۰ و دوران اوج رکود بزرگ اقتصادی. فضا چگونه می‌تواند زمان را به‌تصویر بکشد؟ فیلم با یک مرگ آغاز می‌شود. آن هم مرگی که شانس این را دارد که همدلی بیشتری را برانگیزاند. مادر دختربچۀ نه‌ ساله‌ای که احتمالاً هیچگاه پدرش را به چشم ندیده، درگذشته و دخترش را تنها و بی‌کس پشت‌سر گذاشته است. اما همدلی و اندوه در آن جمعیت خلاصه و کوچک گردآمده به دور قبر، جایی ندارد و غایب است. حتی خود دخترک بیشتر خشمگین است تا اندوهگین. گرد بی‌تفاوتی به سر تا پای آدم‌ها پاشیده شده است و گویی قلب‌هایشان هم به اندازۀ دست‌هایشان خالی‌ است. لانگ‌شات‌ها و مدیوم لانگ‌شات‌هایی که تضاد بین وسعت بیابان و تراکم کم آدم‌های حاضر در صحنه را ملموس‌تر می‌کنند نیز بر این حس خلأ و تهی‌بودن تشدید می‌گذارند. خبری از زندگی و سرزندگی نیست و مرگ آمده است، اما حتی تراژدی مرگ هم نمی‌تواند این آدم‌های گرسنه و تهی‌دست را تکان دهد. اما تأثیرگذارترین مورد در این فضاسازی درست، فیلم‌برداری سیاه‌‌وسفید فیلم است.

«ماهِ کاغذی» از سال ۱۹۷۳ می‌آید. دوره‌ای که رنگ همگان را به وجد آورده بود و حتی سیاه‌وسفید‌ترین فیلم‌سازان هم (چه از لحاظ محتوایی و چه از لحاظ شکل ظاهری فیلم‌هایشان) به فیلم‌های رنگی روی آورده بودند و دیگر کمتر کسی ریسک فیلم سیاه‌وسفید را به جان می‌خرید. اما رفیق گرمابه و گلستان پیتر باگدانوویچ، اورسن ولز، به او پیشنهاد می‌دهد تا فیلمش را بصورت سیاه‌وسفید و با فیلتر قرمز بسازد. فیلتر قرمز کنتراست تصویر را تا حد زیادی افزایش می‌دهد و می‌دانیم که کنتراست بالا نیز منجر به جلوه‌ای دراماتیک‌تر می‌شود. علاقۀ ولز به فیلتر قرمز و کنتراست بالا که در فیلم‌های خودش مشهود است و نتیجه‌اش هم همیشه همانی شده که قرار بوده بشود، اما در رابطه با «ماهِ کاغذی» بیش از آنکه بر دراماتیزه‌کردن فیلم تأثیری داشته باشد، به آن ظاهری پست‌مدرن بخشیده است. سخت نیست که نام باگدانوویچ را در کنار پست‌مدرنیسم قرار دهیم. او تقریباً همیشه همین بوده‌ است. به‌عنوان یکی از پیشگامان مؤثر و تعیین‌کنندۀ هالیوود نو می‌شناسیمش، اما شاهد بوده‌ایم که هیچگاه گذشته را در گذشته رها نکرده است. شاهد بوده‌ایم که چگونه یادگاری‌های ولز، هاکس و فورد را به دندان کشیده و آن‌ها را شخصی‌سازی کرده است. از روح خود در آن‌ها دمیده و تا جایی که توانسته، سینمای کلاسیک آمریکا را زنده نگه داشته است. فیلم‌برداری سیاه‌وسفید «ماهِ کاغذی» تنها یکی از نشانه‌های پست‌مدرن‌بودن اوست.

یک شخصیت اصلی فیلم همان دخترک عبوسی‌ است که پیش‌تر با او مواجه شده‌ایم. شخصیت اصلی دیگر نیز به‌زودی از راه می‌رسد. مردی جوان به‌نام «موزِس پِرِی»(رایان اونیل) که «موز» صدایش می‌کنند و فروشندۀ انجیل و از آشنایان قدیمی مادر«اَدی»(تاتوم اونیل)، همان دخترک عبوس، است. اینجا هم بلافاصله تکلیف دیگری روشن می‌شود. همسایه‌ها از شباهت چانه‌ی «موز» و «ادی» حرف می‌زنند و می‌گویند که ممکن است «موز» پدر حقیقی «ادی» باشد. چرا باگدانوویچ چنین برگ اگر نه برنده، اما حساسی را همان ابتدای ماجرا رو می‌کند؟ فکر می‌کنم برای توضیحش بتوان به هیچکاک و تئوری بمب او متوسل شد. هیچکاک خطاب به تروفو می‌گوید که اگر بمبی زیر میز ما کار گذاشته شده باشد و نه ما از وجودش خبردار باشیم و نه مخاطب، تا لحظۀ انفجار همه‌چیز خیلی عادی پیش می‌رود و خود انفجار نیز در یک لحظه تمام می‌شود و صرفاً ترس و وحشتی گذرا ایجاد می‌کند. اما اگر مخاطب در ابتدا در جریان بمب‌گذاری قرار بگیرد، تا لحظۀ انفجار آرام و قرار ندارد و هر عمل و اتفاق عادی‌ای به او استرس و واهمه وارد می‌کند. البته که آن نوع تعلیق هیچکاکی در «ماهِ کاغذی» جایی ندارد، اما این شک و شبهه و عدم اطمینانی که در تمام طول مسیر همگام و همراه با «موز» و «ادی» و همچنین ما پیش می‌آید و جلو می‌رود، شیرینی این سفر را بیشتر می‌کند و دلیلی‌ است برای ادامه‌دادن.

کودکان ماندگار سینما دو دسته‌اند. یا سادگی و صداقت و شیرینی‌شان آن‌ها را ماندگار می‌کند یا یاغی‌گری و شیطنت و کله‌شقی آنتوان دوانل‌مانندشان. «ادی» بی‌بروبرگرد در دستۀ دوم قرار می‌گیرد. او تصویر کلیشه‌ای یک دختربچۀ آمریکایی را بطور کلی مچاله می‌کند و دور می‌اندازد و برای خودش یک «مال فلاندرز» به تمام معناست. مانند پسربچه‌ها لباس می‌پوشد، خوراکی‌ها نمی‌توانند سرش را شیره بمالند، همین که فرصتی بدست‌می‌آورد مانند آدم‌بزرگ‌ها سیگار می‌کشد، از فرانکلین روزولت نقل‌قول می‌کند و عاشق این است که بنشیند پای رادیو و با صدای بلند موسیقی گوش کند و نمایش‌نامه‌های رادیویی را دنبال کند. اما مهم‌تر از همۀ این‌ها؛ بشدت باهوش است و با سیاست. قرار بر این می‌شود که «موز» او را به خاله‌اش در میزوری برساند، اما «ادی» بزودی متوجه می‌شود که همسفرش مرد صادق و درستکاری نیست. «موز» به زنان تازه بیوه‌شده انجیل‌هایی را می‌فروشد که ادعا می‌کند همسرانشان پیش از مرگ برای آن‌ها سفارش داده‌اند و با حک‌کردن نام زنان بر روی انجیل‌ها، راه پس کشیدنی برای آن‌ها باقی نمی‌گذارد. او همچنین با استفاده از هویت «ادی» از شخصی دویست دلار اخازی می‌کند که همین دویست دلار می‌شود بهانه‌ای برای گره‌خوردن مسیر «موز» و «ادی» به هم و آغاز همکاری درخشانشان. «ادی» یک کلاهبردار بالفطره است. در تمام لحظاتی که حضور دارد، هم معامله را می‌دزدد و هم صحنه را. او بهتر از «موز» می‌داند چه چیزی برای آن‌ها بهتر است و در‌عین‌حال، از او منصف‌تر نیز هست. به بیچارگان انجیل‌های رایگان هدیه می‌دهد و تلافی‌اش را سر جیب‌های ثروتمندان درمی‌آورد.

با اینکه «ادی» فرسنگ‌ها از شمایل یک کودک تیپیکال دور است، باگدانوویچ کودکی‌اش را بطور کامل از او نمی‌گیرد‌ و نمی‌گذارد آن را میان دنیای بزرگسالانۀ مملو از کلاهبرداری، دروغگویی و فقر گم کند. بلکه با ظرافت تمام تغییراتی که درنتیجۀ آغاز مقدمات بلوغ و زندگی با پدری احتمالی در «ادی» صورت می‌گیرد را به‌تصویر می‌کشد. «ادی» به‌یکباره از اینکه مدام جنسیتش توسط دیگران اشتباه گرفته می‌شود شاکی می‌شود و این حقیقت که جامعه همیشه می‌خواهد او را در چارچوب‌های تثبیت‌شۀ خود گیر بیاندازد را درک می‌کند. در تاریکی شب و بدور از چشم «موز» به دستشویی پناه می‌برد و جلوی آینه خودش را برانداز می‌کند و سعی می‌کند شبیه عکسی که از مادرش برایش به یادگار مانده بشود و وقتی می‌بیند که هنوز چقدر باید بدود تا به مادرش برسد، سرخورده می‌شود. شیشۀ عطر مادر را روی خود خالی می‌کند تا شاید کمی، تنها کمی خود را به لیگ او و به بزرگسالی رسانده باشد. او برای بلوغ عجول و حریص است و از پسربچه خطاب‌شدن به ستوه آمده است. نسبت به پدر احتمالی‌اش حس مالکیت دارد و چشم دیدن زن دیگری را در کنار او ندارد. «موز» که حالا به ثبات مالی نسبی‌ای رسیده، در فکر ازدواج و سر و سامان گرفتن است، اما «ادی» هیچ‌جوره حاضر نیست تیم دونفره‌شان سه‌نفره شود، آن هم توسط زنی که همۀ چیزهایی هست که او نیست: بالغ، اغواگر، جذاب و از همه بدتر؛ ه‍مۀ این‌ها به زنانه‌ترین شکل ممکن. یکی از امتیازات «ماهِ کاغذی» این است که تقریباً هیچ اضافات و عنصر دورریختنی‌ای ندارد. حتی شخصیت گذرایی مانند همین زن که «تریکسی»(مدلین کان) نام دارد، هم یک سکانس به‌یادماندنی از خود بجای می‌گذارد و هم وجودش منجر به پی‌ریزی یک پلات اندر پلات می‌شود که از هیجان‌انگیزترین و مفرح‌ترین لحظات فیلم را رقم می‌زند. حتی پیشکار او، «آیموجین»(پی‌.جی جانسون) حضور حساب‌شده‌ای دارد و با «ادی» ترکیب دلنشین و درستی تشکیل می‌دهد. منظور از سکانس به‌یادماندنی‌ای که پیش‌تر به آن اشاره شد، همان گفت‌وگوی صادقانه میان «تریکسی» و «ادی»ست. «تریکسی» که کاملاً متوجه نفرت و خشم «ادی» از خود و دلیل آن است، بی‌آنکه بخواهد با قربان‌صدقه‌های تقلبی دل او را بدست‌بیاورد، عاجزانه از او می‌خواهد که چند صباحی با او کنار بیاید و برای بزرگ‌شدن عجله نکند. «تریکسی» خودش هم می‌داند که ماندنی نیست و زحمت بازی‌کردن رول نامادری بدجنس و بداخلاق‌ را به خود نمی‌دهد. او هم تنها یک جویندۀ نیابندۀ دیگر است، دربه‌در بدنبال خوشبختی.

«ماهِ کاغذی» از لحاظ تأثیر عاطفی‌ای که بر مخاطب می‌گذارد نیز فیلم متمایز و عجیبی ا‌ست. تقریباً تا دقایق پایانی‌اش، کاملاً خودآگاه و تعمداً خود را از هرگونه بار عاطفی‌ای دور نگه می‌دارد. تقریباً هیچوقت محبت کلامی و یا فیزیکی مستقیمی در رابطۀ «موز» و «ادی» مشاهده نمی‌کنیم. هیچکدام آدم‌های سانتی‌مانتالی نیستند و معمولاً با داد و هوار و لجبازی و عصبانیت با هم ارتباط برقرار می‌کنند. حتی لحظۀ خداحافظی‌شان نیز، مخصوصاً از جانب «موز» (البته کاملاً عامدانه و کنترل‌شده) سرد و عاری از صمیمیت پیش می‌رود، اما انگار همۀ این احساسات مهارشده در طول فیلم، در آن پاکت نامه‌ای که «ادی» برای «موز» به یادگار می‌گذارد، گنجانده می‌شود و با بازشدن پاکت و پدیدارشدن عکس «ادی» بر روی ماه کاغذی، همه‌اش طغیان می‌کند. در آن لحظه هم «موز» هم «ادی» و هم ما مطمئن می‌شویم که این تیم قرار نیست از هم بپاشد. مطمئن می‌شویم که «ادی» واقعاً چانه و احتمالاً خیلی چیزهای دیگر «موز» را دارد.

به اندازۀ کافی شباهت وجود دارد برای اینکه احتمال بدهیم که «ماهِ کاغذی» الگو و منبع الهامی بوده است برای «لئون: حرفه‌ایِ» لوک بسون، اما ترجیح شخصی‌ام این است که این فیلم را در کنار هیچ فیلم دیگری قرار ندهم. «ماهِ کاغذی» درست به زیبایی و ظرافت عنوانش است و از همان آثاری ا‌ست که نه دیگر تکرار می‌شود و نه سادگی و صمیمیتش را می‌توان جای دیگری پیدا کرد. «ماهِ کاغذی»، یادگاری همیشه‌زندۀ پیتر باگدانوویچ فقید برای ما...



  1. معاریو: اسرائیل راهبرد سیاسی مشخص برای پساجنگ ندارد
  2. درگذشت یک رئیس و بازیگر
  3. زائران ایرانی از امشب وارد مکه می‌شوند
  4. عراقچی وارد قطر شد
  5. آتش‌بس بین هند و پاکستان دوام نیاورد
  6. دستگیری ۶۴۰ معتاد متجاهر و ۱۸۲ خرده‌فروش مواد مخدر در البرز
  7. دومین دوره مسابقات سدید در البرز برگزار شد
  8. اتوبوس‌های کرج صبح‌ها ۴۰ دقیقه زودتر راهی خط می‌شوند
  9. برخورد قاطع با سد معبرین در منطقه ۱ کرج؛ صنوف متخلف پلمپ شدند
  10. اولین دوره آمادگی نجات غریق شهرداری کرج با حضور ناجیان برتر استان
  11. مشاهده آنلاین ریز پس‌انداز برای اعضا فراهم شد
  12. دستورکار ماموریت وزیر خارجه ایران در ریاض
  13. رهبر معظم انقلاب: کارگر سرمایه اصلی برای تحقق شعار سال است
  14. خطیب جمعه کرج : نام خلیج فارس ابدی است
  15. کارگردان «خانه پوشالی» درگذشت
  16. رشد ۱۴.۸ درصدی تولید خودرو در بخش خصوصی
  17. در حادثه بندر شهید رجایی به دنبال اصلاح ساختاری باشیم
  18. دومین پیروزی زنان ایران در آسیا؛ صعود قطعی شد
  19. یونیسف: ۹۰ درصد از ساکنان غزه به آب آشامیدنی دسترسی ندارند
  20. سال گذشته با ۳۵۰ میلیون متر مکعب ناترازی رو برو بودیم
  21. دوئل زارع و معصومی در فینال جام تختی؛ تاج پادشاهی به چه کسی می‌رسد؟
  22. از تحریم تا محاکمه؛ اروپا گام نهایی برای تشکیل دادگاه ویژه جنگ اوکراین را برداشت
  23. قرارگاه خانم الانبیا؛ ظرفیت تامین گاز مورد نیاز کشور را دارد
  24. اعتراض به سانسور فجایع غزه؛ صدها نفر مقابل ساختمان بی‌بی‌سی در لندن تجمع کردند
  25. گفت‌وگوی تلفنی مدیر کل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی با وزیر امور خارجه
  26. فعالیت اتوبوس‌های شهری کرج از ساعت ۵:۲۰ آغاز می‌شود
  27. ورزشگاه نقش‌جهان، میزبان نشست فرهنگی و هواداری
  28. محبوبیت «آقای قاضی» به همت «کرجی‌ها»
  29. ضرورت حمایت همه جانبه از زیرساخت‌های شعبه شمال‌غرب موسسه رازی برای حفظ امنیت سلامت کشور
  30. پاپ جدید انتخاب شد
  31. ترامپ مذاکرات هسته‌ای با عربستان را منوط به‌رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی نمی‌داند
  32. آغاز ایمن سازی چهار نقطه حادثه خیز جاده کندوان
  33. ترافیک سنگین در آزادراه تهران - شمال
  34. استاندار البرز: دستگاه های اجرایی و پیمانکاران موانع پروژه آزاد راه شمالی را برطرف کنند
  35. ضرورت برنامه ریزی مناسب برای زمان قطع برق اصناف البرز
  36. رهبر معظم انقلاب: مهمترین وظیفه حوزه، بلاغ مبین و زمینه‌سازی برای تمدن نوین اسلامی است
  37. شروع مذاکرات محرمانه بین رژیم صهیونیستی و سوریه
  38. شروع مذاکرات محرمانه بین رژیم صهیونیستی و سوریه
  39. مرتس: اتحادیه اروپا باید هزینه‌های نظامی را افزایش دهد
  40. معاون رئیس جمهوری آمریکا: مذاکرات با ایران در مسیر درست قرار دارد