سردبیر/ به گزارش دیوان نیوز؛ پرسش اینجاست؛ چرا هرچه میگذرد، توامان که شمار(کمی) فیلمهای کاسهتوالتی و آفتابهبدستی بیشتر میشود، سطحشان(کیفی) هم نازلتر میشود؟ فیالمثل، ملاقات خصوصیِ امید شمس در میان یکی از فیلمهای اجتماعی(؟) اکرانشدۀ سال جاری را درنظر بگیرید که در ادامۀ جریانِ بهراه افتاده از سوی «ابد و یک روز» بود؛ اما همان فیلمِ اول روستایی با همۀ ضعفهایش خونی داشت که در تکتک فیلمهای پس از خودش، (تا کنون) تکرار نشده. متأسفانه با بازتولید مکانیکیِ افسارگسیختهای در جریان اصلی سینمای ایران مواجهیم.
پرسشی دیگر؛ «سکوت» چه نقشی در آثار سینمای ایران دارد؟ تا حالا بدان فکر کردهاید؟ انگار فیلمسازها ماراتنِ نفسگیری با هر فیلمشان راه میاندازند: «هرکی بیشتر داد بزنه، بازیگرتره». غالبِ این فیلمها هم هیچ ندارند جز تصویری که در پلان پایانیشان برای نتیجهگیری کلی(که احتمالا یک حرف کوبندۀ اجتماعی باشد!) آمده و احتمالا، در همان مرحلۀ اولیه به ذهن فیلمساز خطور کرده و او هم همین را بهانۀ مناسبی برای دورریخت بودجهای مشخص و نتیجتا، دوختنِ کتی برای دکمۀ ناقصش بهحساب آورده! غالبِ چنین آثاری حاصل ژنِ معیوبی از جفتگیریِ بدترین و ناخلاقترینِ فرم از آثار سعید روستایی هستند که کوچکترین رد و نشانی از اورجینالیتی درشان وجود ندارد.
القصه؛ با چند پرسش کوتاه و نومیدیهای بسیار... در ادامه، مختصرا به یکی از معدود آثار شایستۀ توجه سینمای ایران در چند ماه اخیر که به تازگی روی پرده رفته است خواهم پرداخت: نگهبانِ شب، ساختۀ رضا میرکریمی.
***
جسارتِ میرکریمی در فاصلهگرفتن از «قصر شیرین»(و احتمالا سایر فیلمهایش) غبطهبرانگیز است. تازهترین دسپختِ او، فیلمی ساده و سخت است؛ اما مهم. فیلمی دربارۀ ترس(ها) و حسرت(ها). کمی دیر میآغازد و با آن شعارهای سکانسهای اولیه(تبلیغات کاندیداهای شورای شهر و عدالتبازیِ باسمهای) تا حدی برخورنده و مزورانه بنظر میرسد، اما نکتۀ امیدوارکننده اینجاست که در ادامۀ فیلم، نهتنها از شدتِ آن کاسته میشود، بلکه فاصلهگذاری آگاهانهای با سانتیمانتالیسم رایج ایجاد میکند، که آن به بزرگترین حُسنِ و برگ برندۀ آن تبدیل کرده: جلوگیری از توریستیشدنِ فیلم برای «نمایشِ صرف»ِ فقر و فلاکت. «نگهبان شب» روایتِ چگونگی مواجهۀ «رسول»(تورج الوندی)، جوانک شهرستانیِ بیاعتمادبهنفس با ترسشهایش است و در این بین، هر کاتالیزور، مکمل، عشق، استاد-معلمی را هم که پیرامونِ او میچیند، در هر پرده به واکاوی دقیق او و نسبتش با سایر پرسوناژها میپردازد. کارِ میرکریمی در ترسیم شخصیتِ رسول و ضعفهایش به کمکِ نقشآفرینیِ شگفتانگیزِ تورج الوندی کمنظیر است. تو شات(Two Shot)ها و پلانهای گفتوگوی دونفرۀ فیلم هیچیک کات نمیخورد و تنها با یک پَنِ ساده تصویر شدهاند، به زیبایی و سادگیِ جاری در دلِ روایت که به فرم رسیده. و چه درخشان است کاراکتر پیرمرد(علیاکبر اوصانلو)... او تجسمِ عینی آلزایمر تدریجی بر پرده است. و آه از آن پلانِ حیرتانگیزِ پایانی. اگر تلاشهای بیوققۀ روزانه برای امرار معاش اجازه داد و فرسودگی ناشی از آن مجالی برایتان فراهم کرد که وقتی را برای رفتن به سینما صرف کنید، شخصا توصیه میکنم که «نگهبان شب» را از دست ندهید.