دوم دبیرستان بود که عضو تیم ملی جوانان شد و در ۱۷ سالگی جوانترین بازیکن تیم ملی بزرگسالان. مهاجمی متعصب و گلزن و موقعیتشناس با هوشی سرشار. هیچگاه نگفت که برادرش درست در بحبوحه جام ملتهای ۱۹۸۰ کویت به شهادت رسیده، جام ملتهایی که همزمان شد با جنگ بیرحمانه عراقیهای متجاوز به خاک ایران. حسن آقا که دوستانش منصور صدایش میکنند ساده و بیآلایش زندگی میکند. کمتر با ماشین شخصی بیرون میرود و اغلب مثل سایر مردم عادی با مترو و اتوبوس تردد میکند: خیلی مردم خوبی داریم. واقعا به من لطف دارند. وقتی در دل مردم باشی و مثل آنها زندگی کنی برایشان خیلی ارزش دارد.
جریان جامملت های کویت داستان غمانگیزی است هم برای فوتبال ما و هم برای حسن روشن.
درست در جریان مسابقات کویت تلویزیونهای عربی اخبار حمله عراق به ایران را پوشش میدهند . تلفنها قطع میشود و بازبکنان نگران خانوادههایشان هستند. عربهای منطقه هم برای تضعیف تیم ایران دست به هر کاری میزنند.
روشن میگوید: اگر جنگ نمیشد یقینا قهرمان جام ملتها بودیم. عربها هم میدانستند. ولی ضربه بدتر را وقتی من و تیم ما خورد که خبر شهادت برادرم به کویت رسید. لحظه تلخی در زندگیام بود. آن موقع به این صورت نبود که تلفن را برداریم و به آن سر جهان زنگ بزنیم. کم و بیش میتوانستیم با ایران تماس بگیریم. جسته و گریخته خبر رسید برادرم تیر خورده است. متأسفانه سیدحسین روز نهم مهرماه شهید شد. مادرم خیلی در کش و قوس بود که خبر را به من بدهند. یادم هست مجبور شدم پای تلفن سر مادرم داد و بیداد کنم. گوشی را به خالهام داد و او به من گفت برادرم در جبهه مهران غرب شهید شده است. بعد خود کویتیها هم خبر را اعلام کردند. با آقای حبیبی مربی تیم حرف زدیم و خیلی دل و دماغ بازی کردن نداشتیم. گفتند قانون اجازه نمیدهد و باید بازی کنیم. منتهی من از تیم جدا شدم.
... ظاهرا سفر شما به ایران کلی داستان و قصه داشت!
بله، من در دبی بازی می کردم و دوستان زیادی آنجا داشتم. به دبی پرواز کردم. از آنجا هم با لنج به بندر لنگه رفتم. آنجا هم سوار یک تانکر شدم تا به تهران بروم. کل سفرم سه روز طول کشید. روز چهارشنبه برادرم را خاک کرده بودند ولی من روز جمعه رسیدم. در بندر لنگه هم که بودم مردم خیلی محبت داشتند. کمک کردند خیلی زود از گمرک خارج شوم ولی یادشان رفت مهر ورود به کشور را بزنند. وسط راه تهران بودیم که یادم افتاد مهر را نزدند و به راننده تانکر گفتم همان جا پیادهام کند. او معرفت به خرج داد و من را برگرداند. یعنی اگر مهر را نمیزدند من به هزار و یک مشکل برمی خوردم.
مهاجم یا شاه ماهی تیم تاج و استقلال آدمی رک گوی و با صداقت است. از مدیران با لیاقت باشگاه تاج و پرسپولیس همیشه با احترام یاد میکند .
جریان بازی معروف ۶ تایی شدن استقلال را برخی از دوستان ما به خصوص مدیران دو سه دهه اخیر که آن موقع اصلا در فوتبال نبودند میخواهند لاپوشانی کنند. من میگویم بله، فوتبال بود و ما آن روز ۶ تا خوردیم. مثل برزیل که از آلمان ۷ تا خورد و بین دونیمه بزرگان جهان با آلمانها تماس گرفتند بسه... میخواهید یک کشور فوتبالخیز را داغون کنید !من با پای آسیبدیده بازی کردم و پرسپولیسیها هرچه زدند گرفت و رفت توی دروازه.
چرا من اینها را میگویم ؟
برای بیان بزرگ منشی مدیران و بازبکنان آن زمان. بعد از سوت دیروز فرصتی شد تا با دعوت جناب دکتر شجاعی یکی از دوستان نزدیک آقا سیروس جعفری به اتفاق آقا کیانوش گرامی هنرمند مردمی و پیشکسوت در خدمت حسن آقا روشن باشیم و بحث ابتدا از مواضع حسن روشن در قبال علی سامره سرپرست استقلال شروع شد و از آنجا که حسن آقا شیرین و بدون شیله پیله وقایع را میگوید، رسیدیم به امروز باشگاه استقلال و البته کلیت فوتبال و تیم ملی. خیلی راحت برخلاف بسیاری از فوتبالیستهای قدیمی میگوید: در همان دهه ۵۰ هم پول خوبی به بازیکنان میدادند و دوستان آن دوران را با الان میخواهند قیاس کنند که زمانه خیلی فرق کرده است. اما اگر ۲۰۰ هزار تومان تاج به من داد با همان پول یک خانه خوب در مناطق خوب تهران میشد تهیه کرد. اما در دوره ما فوتبالیستها عاشقانه و با تمام وجود بازی می کردند، مدیران بزرگ در باشگاهها به خصوص استقلال و پرسپولیس بودند....
همین امروزم بچههای تیم ملی واقعا با غیرت و تعصب هستند و اگر مقایسه کنید حریف پرسپولیس در آسیا (النصر ) با باشگاههای ما متوجه فاصله زیاد میشویم اما همین پرسپولیس مقابل النصر در تهران با بد شانسی و ده نفره شدن باخت در عربستان درسته النصر ده نفره شد ولی آنها خیلی حرفهایاند و دیدیم که پرسپولیس عالی بود.
حرف آخر:
هر جا لازم باشد که حضور من به رفع مشکل مردم کمک کند بدون تعارف و منت گذاشتن با جان و دل حاضر میشوم و آرزو میکنم اوضاع اقتصادی مردم کمی بهتر شود و قدر داشتههای خودمان را بدانیم .
پایان پرسپولیسیها که همه دوستان ما بودند و هنوزم هستند بازیکنان ما را در آغوش گرفتند و یکی یکی بازبکنان را که ناراحت بودند از روی زمین بلند کردند . تیمسار خسروانی مدیرعامل تاج در روزنامه اطلاعات روز شنبه یعنی فردای بازی پیام تبریک زیبایی در صفحه اول برای پرسپولیسیها سفارش داد و یک تاج گل بزرگ هم برای باشگاه رقیب فرستاد. آقای عبدو مدیر پرسپولیس هم شب بعد جشن گرفت و اعضای باشگاه ما را دعوت کرد و مدیرعامل و همه بازیکنان تاج هم دعوتش را پذیرفتند. ما اغلب در تیم ملی همبازی بودیم و واقعا در زمین رقیب بودیم و در بیرون هم رفیق. باید اینها را بگوییم تا مدیران و بازیکنان فعلی بدانند فوتبال بهانهای برای دوستیها است.
متاسفانه مدیران امروز هردو باشگاه فقط در حال دامن زدن به یک سری مسائل پیش پا افتادهاند و مثل دوتا از تماشاگران ترقهای برای هم کری میخوانند. قد و قواره این مدیران را که با مدیران قبل انقلاب مقایسه کنیم متوجه حال و روز فوتبال می شویم.
نویسنده: سید رضا فیض آبادی