دیوان نیوز، رضا تواضعی- اینکه چرا تتلو اینچنین جنجالی در محافل مختلف فکری و ذهنی بالا و پایین جامعه به پا کرد خود واجد یک بحث فربه است که البته در این مقال نخواهد گنجید اما به قدر کفایت برای تاویل درگاه بحثی که ما قصد داریم به آن بپردازیم باید گفت: اقبال کسر قابل توجهی از جامعه، به خصوص جامعه جوان کشور به یک موجودیت هنجارشکن و از منظر عرف مورد قبول قاطبه جامعه، کج و معوج، برای محافل مختلف، ایجاد نوعی حیرت و سرگردانی کرده و بعضا برخی از نیروهای سیاسی از این ناهنجاری مفری برای به صلابه کشیدن جامعه و حاکمیت و محکوم کردن آن به هزاران کم کاری و ندانم کاری کرده و نکرده ساخته اند و از این حیث به دنبال جا انداختن هنجارهای خود بافته، مبتنی بر مطلوب های سیاسی خویش در فضای خلاء ناشی از حیرانی و عدم تعریف درست یا واحد از چنین ناهنجاری ای در نزد عموم مردم و حتی اندیشمندان هستند و خلاصه هر کسی از ظن خود از این بار! یار و دلداری ساخته. اما آنچه ما می خواهیم در ادامه بدان بپردازیم بیش از چرایی این موضع چگونگی برخورد با چنین پدیده ای ای است. گرچه برای این چگونگی ناچار به گذری حداقلی از چیستی و چرایی این ماجرا هم هستیم.
چرا پدیده ای به نام تتلو و یا امثالهم در جامعه و کشور ما به وجود می آید؟
- هجمه بی تنازل فرهنگی مهاجم و نامانوس با بینات و هنجارهای فرهنگی ما از طریق رسانه های بیگانه که غالبا با اهداف و اغراضی سیاسی و برای تغییر در نگرش مردم ایران نسبت به حاکمیتشان به داخل ایران پمپاژ می شود و عامدانه دارای محتوایی خالی از غرور ملی و سیاه نمایانه و تحقیر می باشد و در خلاء ناشی از کم کاری و یا اشتباهات فاحش فرهنگی در داخل در تبیین اصول بنیادین فرهنگ بومی – ملی، دینی و ایرانی اسلامی توانسته به شدت در اذهان کسر قابل توجهی از جامعه به خصوص جوان ایرانی جولان دهد و قربانی بگیرد.
- عدم یک سامانه تولید محتوای ملی و دینی قوی و به طبع آن نبود یک سامانه پدافند نیرومند فرهنگی در مقابل این هجمه ضد فرهنگی اعم از رادیو تلویزیون ملی یا سینمای ملی و یا مطبوعاتی که به تولید محتوای توانمند در این عرصه بپردازند و بتوانند از هنجارهای جامعه در مقابله با آفات ضد فرهنگی پاسداری کنند.
- تضادهای بسیار سیاسی و فرهنگی و حتی دینی در جامعه که اسباب سردرگمی اقشار بسیاری در جامعه شده و چون این تضادها هرگز پاسخی منطقی داده نشده و یا از بین نرفته قسمتی از جامعه را به سوی نوعی از نا امیدی و طبع آن بی قیدی به هنجارهای جامعه سوق داده است. تضادهایی چون رفتارهای ریاکارانه برخی از مسئولان که خود دکمه تقوا تا به آخر بسته اند و در حال زهد فروشی هستند اما فرزندان و بستگانشان آن کار دیگر می کنند و نه حتی در خلوت (!) و یا حساسیت عجیب و غریب حاکمیت به برخی از ظواهر چون پوشش زنان و یا استادیوم رفتن آن ها و یا موسیقی و ساز و از آن سو عدم حساسیت نه چندان به مسائل جدی ای چون عدالت اجتماعی و یا فساد قابل رویت مالی در بدنه کلان و میانی حاکمیت و یا بانکداری ربوی و قس علی هذا
- همراهی اپوزوسیون حاکمیت با جریان مهاجم فرهنگی که تنها یک نسخه در دست دارد و آن هم «براندازی به هر قیمتی» است که باعث می شود در این راه هرگونه رفتار حتی هیستریک و مالیخولیایی را هم که درصدی از مخالفت با حکومت در آن پیدا باشد، دارای وجاهت بداند و به آن پر و بال دهد و یا از آن صرفا به عنوان قصور حاکمیت مستقر نام ببرد بدون آنکه از نقش مخرب خودش و جریان هجمه فرهنگی ای که با آن هم آوایی می کند اسمی به میان آورد و یا بخواهد بدیلی واقعی به عنوان خوراک فرهنگی به این مردم بدهد آن هم وقتی عمده تولیدات رسانه ای منسوب به اپوزوسیون، غالبا در عرصه سرگرمی، آن هم در مبتذل ترین شکل آن است که اغلب نه فقط خالی از محتواست که خود جزء بزرگی از پازل هجمه ضد فرهنگی بیگانگان به فرهنگ و معرفت شناسی این مرز و بوم است.
چه باید کرد؟
پرسش بنیادین این است: چه باید کرد؟ آیا باید صبر کرد تا همه این ها حل شود و بعد با این ناهنجاری برخورد کرد؟ آیا باید تا زمانی که این مسائل و مصائب - که برخی از آن ها مطرح شد - وجود دارد با رواداری و تساهل و تسامح با این دست ناهنجاری ها برخورد کرد؟ آیا چون چنین مصائب و دلایلی وجود دارد می شود از مسئولیت فردی یک انسان گذشت؟
اینکه بخواهیم برخورد به چنین معضلاتی را موکول به حل کلیه مشکلات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و چه و چه کشور کنیم و یا قرار باشد تا ریشه یابی قطعی موضوع و ایجاد یک روند برخورد ایجابی با چنین ناهنجاری هایی صرفا به درک این دست افراد بپردازیم و به عنوان قربانی ناهنجاری های کلان جامعه با این ها به رواداری و همدردی بپردازیم نوعی موکول به مهال کردن حل مسئله و از همه بدتر شخصیت بخشی به این نوع رفتارها و اطوارها در قالب قربانی انگاری این دست جانداران است. اشرار و اوباش صرفا آن حرامیانی نیستند که شب هنگام به خانه مردم می زنند یا گردنه بگیری و زورگیری می کنند و یا برای تخدیر و تضعیف و تخریب جامعه، بنگ و افیون و... قاچاق می کنند. قطعا حاملان و ناشران سموم فرهنگی چه از گونه تتلویی (!) چه از انواع دیگر از جمله قوم گرایانه و غیره اش هم در رسته همین گونه جانوری دسته بندی می شود و چه بسا خطراتی به مراتب بالاتر و بدتر برای جامعه آدمیان داشته باشند.
نباید به خاطر معضلات مبتلا به جامعه مسئولیت فردی و خانوادگی را به فراموشی سپرد. این جماعت زیر بوته خیار که به عمل نیامده اند و مغزشان دارای زیست نباتی که نبوده است. مانند بسیاری دیگر در همین جامعه زیسته اند که با همه معضلات و نابسامانی ها به هنجارشکنی های دیوانه وار رو نیاورده اند، هم رسول باطنی داشته اند و هم خانواده شان مسئول نشان دادن نیک و بد جامعه به این ها بوده اند و در دور جبر و اختیار زندگی، هیچکس به تمامی تسلیم جبر نیست.
- اما نکته اصلی:
در جامعه ای که توجه به این اراذل و اوباش بیرون از هنجاری های فرهنگی و سیاسی، آن قدر زیاد است که از آن ها برای قشر قابل توجهی بت سازی می شود و آن ها می شوند لیدر و رهبر و قهرمان عده ای در جامعه، باید منتظر آشوب بود. توجه داشته باشید گفتم «آشوب»؛ چرا که امثال تتلو یا اراذل دیگر که از آن ها بُت سازی و شهید سازی می شود، ابدا واجد صفات رهبری و مجاهدت معنوی و مینوی و خردمند و فرهمند که از آوای فرهیختگی بهره ای برده باشند نیستند که بتوان از وجودشان رایحه تغییر مثبت و انقلابی برای درهم شکستن یوغ های بردگی و بندگی ساخت! زیرا این ها نه عصیانگرانی بر ناهنجاری ها که شوریدگانی بر هنجارها هستند که بدبختانه تنها آشوب و هرج و مرج و آنارشی می شناسند بدون آنکه برای فردای آن شوریدگی برنامه ای داشته باشند. جماعت طاغی و شوریده ای که گرچه قابل درکند و ترحم اما قابل تحمل نیستند. یعنی نباید تحمل شوند و اگر درکی هم باید این ها را کرد و ترحمی، از جنس درک بیمار روانی است که باید در بهترین حالت، در مقام برخورد اگر دارو و درمان، روان درمانی، گفتار درمانی و... بر آن ها اثر نکرد، محترمانه از جامعه دور نگه داشته شوند، و به نسبت شرایط روانی که دارند محبوس شوند و یا در صورت ایجاد خطر مضاعف برای خود و پیرامونیان، زنجیر شوند. شورشی بودن و عصیانگری این ها شاید در نظر اول واجد نوعی از شاعرانگی در رفتار باشد و تداعی نوعی انقلابی گری برای تغییر کند و یا حس ترحم به عنوان قربانی را برانگیزاند اما در نگاه عمیق تر و در یک کالبدشکافی معرفت شناسانه قطعا این ها اسباب خطر برای جامعه ای هستند که به خاطر کسر قابل توجهی از مسائل که برخی را در همان ابتدای بحث مطرح کردم، متاسفانه روی گسل آشوب نشسته است.
تتلو و تتلوها را می شود درک کرد و یا درباره شان بحث کرد و درباره چرایی ایجادشان و یا پدیده هایی که می آفرینند از منظرهای مختلف به واکاوی پرداخت اما هرگز نباید آن ها را تحمل کرد و به آن ها وجاهت داد. این ها شاید قابل درک و ترحم و یا واجد بررسی بیشتر باشند اما قرار نیست با این ها به مماشات پرداخت. هر شوریده سری عارف نیست و هر آشوبگری انقلابی نیست. به خصوص اینکه در این وانفسای سیاسی و اقتصادی کشور که حاکمیت ملی ما در یک تعارض همه جانبه با اجانب و اجامیر و شیاطین زمین و زمان قرار گرفته، یار گیری از این گندم نمایان قطعا در برنامه های نه فقط ضد فرهنگی که حتی ضد امنیتی آن شیاطین، ابدا دور از ذهن نیست...