تراکتور تیمی بود که در هر مسابقه، و در هر پنج دقیقه، توان خلق موقعیت گل را داشت. اگر مهاجمانش اندکی قدر موقعیتها را بیشتر میدانستند، شاید امروز فوتبال ایران، سهمی بزرگتر در لیگ نخبگان آسیا داشت.
در رقابتهای آسیایی نیز عملکرد تراکتور قابلقبول بود، اما باز هم آنگونه که باید از فرصتها بهره نبرد. شاید به این دلیل که راه رسیدن به لیگ نخبگان آسیا را از مسیر قهرمانی در لیگ برتر سادهتر میدید؛ و اتفاقاً همینگونه هم شد.
درباره تیم یکدست، باانگیزه و فوتبالبلدِ تراکتور، میتوان ساعتها حرف زد و قلمفرسایی کرد. اما آنچه همواره در فوتبال ایران بهعنوان یک ابهام قدیمی مطرح بوده، همان سایهی سنگین سیاست است که گاه با فوتبال تلفیق میشود و شفافیت را از آن میرباید.
در همین راستا، نمیتوان از کنار تقارنِ انتخاب دکتر پزشکیان بهعنوان رئیسجمهور و همزمانی آن با جذب چهرههایی چون دراگان اسکوچیچ، حسینزاده، علی بیرانوند، اسماعیلیفر، مهدی ترابی و دیگر ستارهها در تیم تراکتور، بیتفاوت عبور کرد. این همزمانی، بیتردید میتواند محل تأمل و پرسش باشد.
البته اینکه دکتر پزشکیان و فرزندان ایشان -که اتفاقاً اهل فوتبال هم هستند- هوادار تراکتور باشند، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه عین طبیعت فوتبال است. همانطور که در دورهای گفته میشد دکتر احمدینژاد هوادار استقلال بوده و حتی جلسات هیئت دولت را گاه بهخاطر تماشای بازیهای این تیم با تأخیر برگزار میکرد! اما با توجه به تجربه ذهنی جامعه از «هشتگ مسعود» در دولتهای یازدهم و دوازدهم، طبیعیست که ذهنیتی مشابه در قبال علاقه رئیسجمهور جدید به تراکتور نیز شائبههایی ایجاد کند. ذهنیتی که شاید واقعی نباشد، اما قابل حذف نیست.
باز هم تأکید میکنم: در شایستگی تیم تراکتور هیچ تردیدی نیست. اما علاقه شخصی رئیسجمهور و فرزندانش به این تیم، از یکسو، و دوستی دیرینه ایشان ــ همچنین معاون پارلمانی پیشین دولت، آقای دبیری ــ با مالک باشگاه تراکتورسازی، از سوی دیگر، در ذهن بسیاری از مخاطبان، ناخواسته تداعیگر همان ذهنیت قدیمیست که از دوران جام تخت جمشید تا امروز بر فوتبال ایران سایه انداخته: این ذهنیت که صعود و سقوط تیمها نه درون زمین، بلکه بیرون از آن تعیین میشود! و این دقیقاً همان ذهنیتیست که ممکن است ــ فارغ از درستی یا نادرستی آن ــ قهرمانی تراکتور را نزد بخشی از افکار عمومی «لوث» کند؛ یعنی ارزشش را زیر سؤال ببرد یا کمرنگ جلوه دهد.
جانِ کلام این است: برای زیر سؤال بردن قهرمانی تراکتور (و بخوانید: زنوزی)، میتوان به هر شائبهای دامن زد. حتی میتوان گفت که تراکتورسازی، پیش از آغاز دولت چهاردهم ــ در دورانی که هنوز سقفی برای قرارداد بازیکنان وجود نداشت ــ با جذب ستارههای ملیپوش و اسامی بزرگ، هزینههایی بهمراتب سنگینتر از دیگر تیمها کرده بود، اما هیچگاه قهرمان نمیشد. ولی حالا... چرا شد!؟
نویسنده: مجید سعیدی