ترامپ در این سفر، کوشید از فرصت دیدار با محمد بنسلمان و سایر مقامات سعودی، بهرهبرداری سیاسی و اقتصادی کند. از دیدار با سرمایهگذاران گرفته تا سخنرانیهای تبلیغاتی با محور «شیطانسازی از ایران»، همهچیز در خدمت احیای تصویر «مرد قدرتمند کاخ سفید» بود. اما تکرار ادعاهایی از قبیل حمایت ایران از تروریسم، هزینهکرد «نادرست سرمایه»، و موفقیت تحریمها، بیش از آنکه بر تحلیل دقیق مبتنی باشد، تلاشی برای مصرف داخلی و بازآفرینی وجهه آسیبدیده ترامپ در افکار عمومی آمریکاست.
از یاد نبریم که ترامپ در دور نخست ریاستجمهوری خود نیز با همین روش وارد منطقه شد: بستن قراردادهای چندصد میلیارد دلاری تسلیحاتی با عربستان، نمایش اتحاد علیه «محور شرارت» منطقهای، و پمپاژ توهمات «مهار ایران». حالا نیز در آستانه دور دوم، همان سناریو را در فضایی تکراری اجرا میکند، با این تفاوت که حتی متحدان سنتی آمریکا نیز دیگر چک سفید امضا به ترامپ نمیدهند. عربستان، قطر و امارات، بهرغم حضور نمادین و استقبال رسمی، عملاً راهبرد خود را بر مبنای چندجانبهگرایی و فاصلهگرفتن از یکجانبهگرایی آمریکایی پیریزی کردهاند.
ادعاهای ترامپ در ریاض، از جمله اینکه «تحریمها مانع تأمین مالی تروریسم توسط ایران شدهاند» یا اینکه «سرمایههایی که دولت بایدن آزاد کرد، در مسیر اشتباهی خرج شد»، بار دیگر نشان میدهد که دستگاه فکری ترامپ همچنان گرفتار نگاه ایدئولوژیک، سادهانگارانه و تکبعدی به خاورمیانه و ایران است. این در حالی است که تجربه شکستخورده کمپین «فشار حداکثری» در دور نخست ریاست جمهوری او، به وضوح ناکارآمدی چنین رویکردی را نشان داده است. اقتصاد ایران با وجود فشارها، مسیر تطبیقپذیری نسبی را در پیش گرفت، و قدرت منطقهای ایران نهتنها کاهش نیافت بلکه در برخی حوزهها تثبیت شد.
نکته مهم اینجاست: ترامپ نه تنها مردم ایران، بلکه حتی واقعیتهای ژئوپلیتیک منطقه را نمیشناسد. اینبار نیز، مانند گذشته، بدون شناخت بسترهای اجتماعی و تاریخی ایران، زبان تهدید و تحریم را به کار گرفت؛ غافل از اینکه چنین لفاظیهایی تنها به انسجام داخلی و همصدایی ملی در ایران میانجامد. آنچه در مقابل سخنان ترامپ رخ داد، نه خشم احساسی، بلکه واکنش حسابشدهی دستگاه سیاست خارجی و افکار عمومی در ایران بود؛ پاسخی آرام اما کوبنده: ما بازی را بلدیم، و شما دیگر شطرنجباز خوبی نیستید.
نکته دیگر به شیوه استفاده ترامپ از مناسبات اقتصادی برمیگردد. وقتی از بنسلمان وعده ۶۰۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری میگیرد، تنها به دنبال بازارسازی برای تسلیحات آمریکایی نیست، بلکه میکوشد با این قراردادها برگ برندهای در داخل آمریکا برای بازسازی چهره اقتصادیاش رو کند. اما این الگو در درازمدت نه برای عربستان سودآور است و نه برای صلح منطقهای مفید. اتکای شدید واشنگتن به سهگانه عربستان، امارات و قطر، بازتاب ضعفهای دیپلماسی ایالات متحده در مواجهه با نظم جدید جهانی است؛ نظمی که دیگر با تحریم، تهدید و توهین اداره نمیشود.
در نهایت، خیالپردازیهای ترامپ درباره ایران بیش از هر چیز، فرافکنی شکستهای خود اوست: شکست در مهار قدرت منطقهای ایران، شکست در همراهکردن اروپاییها با سیاستهای یکجانبهاش، و شکست در اقناع افکار عمومی جهانی درباره مشروعیت سیاستهایش. ایران با وجود همه فشارها، نشان داد که توان شنیدن، تحلیل و پاسخگویی دارد؛ نه با هیاهو، بلکه با عقلانیت و صبر استراتژیک. این بار هم ترامپ بهجای آنکه «بازگردد با دست پر»، با تکرار اشتباهات گذشتهاش، یکبار دیگر کیش و مات شد. در بازی سیاست خاورمیانه، کسی برنده است که قواعد را بفهمد؛ و تا اینجای کار، او تنها شطرنجبازی است که بازی را بلد نیست.
نویسنده: مهرداد تیموری