سایت South China Morning Post در تحلیلی با عنوان «چرخش ایران به سوی شرق: چرا چین اکنون گزینه استراتژیک پیشفرض تهران است» نوشت: در آخرین اجلاس بریکس در ریودوژانیرو پایتخت برزیل، بخش عمده توجهات معطوف به تلاشها برای پیشبرد نظم جهانی چندقطبی بود. بااینحال، این نشست همچنین بهطور غیرمستقیم به تغییر خاموش اما تعیینکنندهای که بین دو عضو آن یعنی ایران و چین در حال وقوع است، اشاره داشت. نقش رو به رشد ایران در شکلدهی مسیرهای جدید برای جنوب جهانی و حمایت پکن از پیوستن تهران به بریکس، اهمیت استراتژیک این تغییر را برجسته میکند. ایران در اوت ۲۰۲۳ رسماً به بریکس دعوت شد. این نقطهعطف نشاندهنده پیوند رسمیتر با قدرتهای نوظهور و جدایی استراتژیک از نهادهای غربی بود. در همان سال، در حالی که دیپلماتهای غربی بر روابط با تهران و تمرکز بر سطوح غنیسازی اورانیوم متمرکز بودند، ایران بهطور خاموش حضور دیپلماتیک خود را در آسیای مرکزی تقویت کرد، توافقنامههای تجاری مبتنی بر یوان امضا نمود و همکاریهای امنیتی و تبادل اطلاعات با چین را افزایش داد. این چرخش دیپلماتیک نه بر پایه سانتریفیوژها یا تحمل تحریمها، بلکه بر اساس یک بازنگری پایدار و آگاهانه به سوی شرق بنا شده است.
از زمانی که ایالات متحده در سال ۲۰۱۸ بهطور یکجانبه از برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) خارج شد، تهران بهتدریج اعتماد خود را به تضمینهای غربی از دست داده است. آنچه زمانی اصطکاک موقت به نظر میرسید، اکنون به یک سرخوردگی ساختاری تبدیل شده است. به نظر میرسد رهبران ایرانی دیگر بازگرداندن توازن با اروپا یا ایالات متحده را در اولویت قرار نمیدهند. در عوض، تمرکز بر کاهش وابستگی ایران به اهرمهای فشار غرب است. در این میان، چین وارد صحنه شده است. اگرچه ایران و چین در سال ۱۹۷۱ روابط دیپلماتیک برقرار کردند، همکاریهای اساسی در طول جنگ سرد محدود بود. این روند تا دهه ۲۰۰۰ – بهویژه در دوره ریاستجمهوری محمود احمدینژاد – ادامه داشت تا اینکه روابط اقتصادی و انرژی بهطور قابلتوجهی گسترش یافت.
با امضای توافقنامه جامع مشارکت استراتژیک ۲۵ساله در سال ۲۰۲۱، ایران بیش از یک شریک تجاری پیدا کرده است – محور استراتژیکی به دست آورده است. شرکتهای چینی اکنون در پروژههای زیرساختی در سراسر ایران فعال هستند، و دامنه همکاری شامل انتقال فناوری، امنیت انرژی و حتی روشهای جایگزین برای تسویه معاملات تجاری میشود.
برخلاف همپیمانیهای گذشته ایران با قدرتهای بزرگ، رابطهاش با چین بر هماهنگی استوار است. رابطه چین و ایران را میتوان «چندقطبی افقی» توصیف کرد، جایی که اهداف مشترک و نه وفاداری ایدئولوژیک، همکاری را پیش میبرد. در حالی که ایالات متحده اغلب شرایط سیاسی را به تعاملات خود گره میزند، چین مدلی از عملگرایی استراتژیک غیرمداخلهجویانه ارائه میدهد. این موضوع نهتنها از نظر اقتصادی، بلکه از منظر تمدنی برای تهران جذاب است. مانند چین، ایران خود را یک دولت باستانی میبیند که بدون لزوم پذیرش چارچوبهای نهادی غربی، در پی هدایت حاکمیت مدرن است. تأکید نهفقط بر تجارت، بلکه بر خلق یک زبان دیپلماتیک جدید است: زبانی که در آن کشورهای جنوب جهانی اولویتهای خود را بدون نیاز به تأیید محور ترانسآتلانتیک ابراز میکنند. چرخش به شرق نه انتزاعی، بلکه مادی است. چین حتی تحت فضار تحریمها، واردات نفت ایران را از طریق کانالهای محتاطانه افزایش داده است.
بر اساس دادههای ردیابی کشتیها از ورتکسا، چین در ۲۰ روز نخست ژوئن، علیرغم تحریمهای ایالات متحده، روزانه بیش از ۱.۸ میلیون بشکه نفت خام ایران را وارد کرده است. در همین حال، ایران به دنبال گسترش نقش خود در ابتکار کمربند و جاده چین است. در ماه مه، اولین قطار باری از شیان، استان شاآنشی، به بندر خشک آپرین ایران رسید و یک کریدور ریلی مستقیم را که چین را به غرب آسیا متصل میکند، افتتاح کرد و زمان ترانزیت را نسبت به حملونقل دریایی نصف کرد. این کریدور میتواند ایران را به یک مرکز ترانزیتی عمده برای تجارت اوراسیا تبدیل کند. در هسته چرخش ایران، بازاندیشی عمیقتری در سلسلهمراتب جهانی نهفته است. سالها ایران تلاش کرد در سیستمی تحت رهبری ایالات متحده – هرچند بهصورت سرکشانه – عمل کند. امروز، تلاش ایران کمتر درباره مقاومت و بیشتر درباره تعالی است. حرکت به سوی چین بخشی از یک بازتنظیم گستردهتر در جنوب جهانی است، جایی که کشورها در حال کاوش جایگزینهایی برای وابستگی تکقطبی هستند.
مفهوم چندقطبی افقی، جاهطلبی فزایندهای را در میان کشورهای جنوب جهانی برای رد همپیمانیهای صفر و یک و تأکید بر مدلهای توسعهای خودشان منعکس میکند. برای رهبران ایرانی، چین نهتنها یک وزنه تعادل در برابر فشارهای ایالات متحده، بلکه یک آزمایشگاه برای توسعه و دیپلماسی فراتر از ایدئولوژی است. در عین حال، برای پکن، تهران شاید حجم کمتری نسبت به دیگر شرکا ارائه دهد، اما اهرم ژئوپلیتیکی بینظیری در غرب آسیا به ارمغان میآورد.
شرکتهای چینی در گسترش متروی تهران و تأمین مالی پروژههای انرژی خورشیدی در ایران مشارکت داشتهاند. در همین حال، نزدیک شدن ایران به عربستان سعودی در سال ۲۰۲۳ نمونهای از نقش رو به رشد چین نهفقط بهعنوان یک شریک تجاری، بلکه بهعنوان یک میانجی در خلیجفارس است.
با تمایل نظم جهانی به سوی شرق، رابطه ایران و چین میتواند گویاترین نمونه از بازتنظیم استراتژیک قرن بیستویکم باشد – بازتنظیمی که نه بر پایه اتحادهای نظامی، بلکه بر امتناع مشترک از بازی با قواعد موروثی بنا شده است. بااینحال، چرخش ایران به شرق بدون چالش نیست. نگرانیهایی درباره وابستگی اقتصادی نامتقارن به چین و اینکه آیا منافع پکن در زمانهای بحران همیشه با تهران همراستا خواهد بود، وجود دارد. در حالی که چین مهمترین شریک شرقی ایران است، چرخش گستردهتر تهران به شرق همچنین شامل هماهنگی محتاطانه با روسیه و چشماندازهای تجاری نوظهور با هند است که نشاندهنده یک بازتنظیم واقعی چندقطبی است.
نقش رو به رشد ایران در بریکس و چرخش کلی به شرق میتواند به خودمختاری استراتژیک بیشتری منجر شود. بااینحال، موفقیت بلندمدت استراتژی بازتنظیم ایران به این بستگی دارد که آیا این گروه میتواند بر اختلافات داخلی در مورد چگونگی رقابت با انسجام غربی غلبه کند. تا آن زمان، تمرکز جدید ایران بر شرق یک شرطبندی جسورانه اما نامطمئن باقی میماند. چالشهایی مانند وابستگی اقتصادی به چین و شکافهای احتمالی در همراستایی در مسائل منطقهای ممکن است پیشرفت سریع و مؤثر این چرخش را مختل کند. بااینحال، با فرصتهای جدیدی که بریکس و دیگر گروهبندیهای چندجانبه ارائه میدهند، ایران فرصتی منحصربهفرد برای بازتعریف نقش خود در صحنه جهانی دارد.