به گزارش دیوان نیوز؛ در تعریف فرهنگ باید گفت که فرهنگ چیزی نیست جز رفتارهایی که در طول تاریخ و در یک بازه زمانی طولانی تکرار شدهاند؛ اما در توضیح رابطه اقتصاد و فرهنگ باید به رابطه زیربنایی و روبنایی این دو مقوله اشاره کرد؛ فرهنگ در واقع روبنای اقتصاد است. در مسیر رشد و شکوفایی یک ملت، تغییر نگاه مردم به چگونگی توانمندیهای خود و استفاده از ظرفیتهای فرهنگی و اعتقادی، زمینه دستیابی به اقتصادی کارامد و مترقی را فراهم خواهد ساخت. لذا فرهنگ بهعنوان یک اصل بسیار مهم و ضروری، نقش خود را در کنار اقتصاد، بیش از بیش آشکار خواهد ساخت. در واقع فرهنگ مجموعهای از بینشها و کنشها ، معقولات و محسوسات، اعتقادات و رفتارها در طول تاریخ یک جامعه است که از نسلی به نسل دیگر در همان جامعه منتقل میشود که شامل سنتهای ملی و قومی و هم آداب و عقاید دینی که در دو بعد بینشها و رفتارها ظهور مییابد.
بعد دیگری که در زندگی انسان میباشد اقتصاد است که شامل همه فعالیتها و معادلههایی است که مربوط به معیشت و زندگی مادی انسان میشود. به نظر میرسد برقراری نسبت مستقیم و ارتباط میان دو حوزه اقتصاد و فرهنگ کمی دشوار باشد. حتی شاید به کاربردن این دو واژه در یک امتداد یعنی «اقتصاد فرهنگ» یا «فرهنگ اقتصادی»، موضوع را کمی پیچیدهتر کند. درک و دریافت انسانها از کلیتی به نام اقتصاد معمولاً در چارچوبی برگرفته از باورهای آئینی، سنتی و مذهبی آنها شکل میگیرد و ساخته میشود. بحث تأثیر متقابل فرهنگ و اقتصاد در شهرهای مدرن پیچیده است. امروزه مصرفگرایی، توجه به مُد، تشریفات و توجه به داشتن لوازم لوکس همه نشان دهنده ارتباط فرهنگ و اقتصاد است.
امروزه تبلیغات تجارتی بهویژه در بحث مد و ... سبب میگردد افرادی که ابزاری را در خانواده خود ندارند، تلاش می کنند تا با خرید آن کالا که شاید از سوی جامعه نشان دهنده شأن اجتماعی و فرهنگ بالاتر است برای خود جایگاهی به دست آورند. اما شاید بتوان گفت افرادی که از فرهنگ غنی و پایههای اعتقادی قوی باشند که بسیاری از موارد را اسراف و یا بیهوده میدانند در قناعت و رعایت اعتدال در مصرف به اقتصاد خود و کشور یاری رسانند. به طور قطع سیاست، اقتصاد، پیشرفتهای علمی، اجتماعی و فرهنگی نه تنها تحت تأثیر یکدیگر هستند بلکه در بسیاری از مواقع همپوشانی نیز دارند.
سخن پایانی؛ اگر به طور صحيح و اصولی بخواهيم به اين موضوع بپردازيم، فرهنگ به اقتصاد بايد خط بدهد اما بايد بدانيم صرف اينكه همه چيز را فرهنگی ببينيم و يا همه چيز را اقتصادی درست نيست. اقتصاد همان علم رفتار انسانها است و هر رفتار كه انسان از خود نشان ميدهد به نياز او برمیگردد و او برای برطرف كردن اين نياز به توليد هر چيزی دست ميزند مصرف ميكند و در مواردی كه مورد نياز سايرين باشد آن را توزيع مينمايد. اين محصولی كه از نياز انسان حاصل ميگردد بايد دارای ارزش باشد. اين ارزش ميتواند از نوع فرهنگی و يا از نوع اقتصادی ويا از نوع اجتماعی و…. باشد. اما همگی در صدد رفع نياز انسان است. اما وقتی بحث معيشت به ميان میآيد اصول اوليه فرهنگ كنار رفته و حرف اول را پول و سود مالی فراوان آن میزند. شوربختانه فرهنگ ما اسير اقتصادگرايی و معيشت شده است. محصول بين فرهنگ و اقتصاد در زمانه ما فقط پول است ولا غير، چون دولت مردان ما خود چنين نشان دادند و از مردم چه انتظار میرود؟! حالا بايد پرسيد اقتصاد كجا بايد به فرهنگ توجه كند؟ رابطه بين فرهنگ و اقتصاد چيست؟ هر وقت حرف اول پول بود فرهنگ با توجه به راههای كسب آن جای خود را باز ميكند و تعريف ميشود يعنی خط دهنده وضعيت اقتصادی افراد و حكومت است و اينجاست كه رشوه و كلاهبرداری فرهنگ ميشود البته برای عدهای كه دستشان به منابع اصلی ميرسد و فقر، بيكاری، فساد، فحشاء، دزدی، اعتياد و طلاق و...... عايد اكثر مردم جامعه كه از موهبت كلاهبرداری و رشوه دور ماندهاند.
نویسنده: سارا نصرتی