بودند کسانی که قول و قرار را بر ماندن گذاشته بودند، تمدیدی سوری کردند و یک دفعه، سر از تیم های متمول عربی درآوردند، داشتیم بازیکنانی که در جو بازی در اروپا به هوادار و تیم هایشان پشت کردند تا پیراهن تیم های درجه چندم اروپایی را به تن کنند، بودند بازیکنانی که به بهانه پیشنهاد از تیم رقیب و پیشنهاداتی از کشور های مختلف عربی و اروپایی، وقت خریدند و بااعصاب و روان هوادار بازی کردند تا نرخ قراردادهایشان را بالا ببرند، البته که در شرایط فعلی اقتصادی و نرخ دلاری که سر به فلک کشیده است، یک قرارداد معمولی در هر کشوری می تواند برابر با قراردادی میلیاردی و چرب وچیل در فوتبال ما باشد و بازیکنان ایرانی با کوچکترین پیشنهادی وسوسه می شوند و به همه و همه چیزی پشت می کنند، باآنکه به خاطر پول، لیاقت بهترین بازیکنان فوتبال ایران، تیم های بنجل قعر جدولی قطری و... است.
گویا دیگر باید با این موضوع کنار بیاییم که نسل محمود فکری ها و کریم باقری ها گذشته است و فقط آن چیز که باقی می ماند، همین جمله است، بیچاره هوادار...
هواداری که فرقی ندارد از کدام قشر از جامعه است، هرچه که دارد و ندارد را می گذارد تا به نحوی از تیمش حمایت کند و درکنارش باشد، هواداری که از خرج و مخارج زندگی اش حتی در این اوضاع وانفسا می زند تا اوقاتی را در استادیوم درکنار تیمش باشد و از عشقش حمایت کند، هواداری که از این فوتبال، فقط استرس و اعصاب خوردی اش را به غنیمت برده است حتی حاضر به کمک مالی هم به تیم محبوبش می شود، کمکی که با گستاخی تمام به وسیله اعلام شماره کارت از طرف مدیران و مسئولان باشگاه اعلام شده است، کسانی که بدون شک درامد ماهیانه شان چندین برابر همین هوادار است. چندسالی می شود، که جایگاه هوادار در فوتبال ایران، به نازل ترین حد ممکن رسیده است، هواداری که نه نظرش برای کسی قابل احترام است و نه حرفش خریدار دارد و نه کسی به احساسات توجه می کند و فقط زمان نیاز یاد هوادار می افتند.
متاسفانه هواداران فوتبال ما بسیار فراموش کارند، اتفاقاتی مانند رفتن امثال شجاع خلیل زاده، امید نورافکن، مهدی ترابی و ... برای هواداران درس عبرت نمی شود، شب و روز های سیاهی که اینها برای هواداران ساخته اند، زود فراموش می شود و بعد از چندسال پررویی تمام و با یک نامه بلند بالای فدایت شوم و ولی نعمت خواندن هوادار همه ی این بی احترامی ها و خودخواهی را به راحتی به دست فراموشی می سپارد و با آغوشی باز به استقبال این متعصبان دلاری می روند.
نویسنده: محمدرضا ولی زاده