نویسنده: علیرضا ریحانی
از او می خواهیم بیمار را به بیمارستان خوبی منتقل کند اما او موظف و ناگزیر به بردن همسرم به بیمارستان دولتی است، وارد بیمارستان می شویم، سر و صدا و شلوغی موج می زند.
در اتاق سه تخته اورژانس بیمارستان بستری می شود، شاید حداقل حدود 45 دقیقه بعد پزشک او را زیر دستگاه تنفس مصنوعی قرار می دهد.
ناگهان از جیغ و داد بیرون متوجه می شویم که بیمار روی تخت سوم اورژانس مادری است که دیگر جان ندارد و فریاد شیون و گریه فرزندان و همراهانش، همه حاضران را در سالن و محوطه بیمارستان تحت تاثیر قرار می دهد.
حالا دیگر فرزندانم خود را به بیمارستان رسانده اند، منتظریم و کاری از دست کسی برنمی آید، بیش از یک ساعت طول می کشد تا یک تخت خالی شود تا بیمار ما را از اورژانس به بخش بستری منتقل کنند و این تازه اول ماجراست.
دور تا دور میز پرستاری دستکم 15 بیمار بستری که بطور قطع چند نفر از آنها منتظر خالی شدن تخت آی سی یو هستند، وقتی می پرسم کی ممکن است تخت خالی شود، پاسخ می دهند 24 ساعت شاید هم بیشتر حتی تا سه روز!
با این پاسخ تماس هایمان با بیمارستانهای مختلف طرف قرارداد بیمه تکمیلی شروع می شود، پسرم به صورت حضوری به بیمارستان دارای آی سی یو مراجعه می کند ابتدا قول داده می شود اما دست آخر امکان پذیر نمی شود تا اینکه 10 تا 12 ساعت بعد بالاخره با اورژانس کد دار به بیمارستان عرفان نیایش می رسیم.
اما ناگفته نماند که اوضاع در همه بیمارستانهای دولتی همین و شاید بدتر از این هم باشد، به جز معدود پرستاران و کادر پزشکی که تا حدودی خوش برخوردند، ولی اغلب آنها اگر نگویم افسرده، دستکم بی حوصله و خسته اند.
برای نمونه در اوج نگرانی وقتی از لای در اورژانس خواستم به حال همسرم نگاه کنم، پزشک چنان فریادی کشید که جا خوردم، یا برغم اصرار فرزندانم و چند بار مراجعه به میز پرستاری، تنها جهت تعویض کیسه سوند همسرم بیش از نیم ساعت طول کشید و پرستار می گفت من تازه شروع کرده ام و وظیفه من نیست!
ازدحام و شلوغی در بیمارستان در حدی کلافه کننده است که قابل توصیف نیست، دیدن پزشک معالج و پرسیدن شرح حال بیمار به جز در موارد بسیار استثنایی آنهم به صورت گذری خود غنیمتی است که نصیب کمتر همراه بیماری می شود.
البته وقتی ورودی بیمار دو یا سه برابر ظرفیت بیمارستان است، نمی توان بیش این هم از پرستار و پزشک و دیگر عوامل درمانی و خدماتی آن انتظار داشت، بنابراین کمبودهای زیرساختی اعم از تخت و تجهیزات پزشکی و کادر درمان، شرایط تلخ و دشواری را ایجاد کرده و به عامل موثری در بدبینی و نارضایتی بیماران تبدیل شده است.
در میان این اوضاع به هم ریخته و برخوردهای سرد عوامل درمانی که به قول شاعر در این سرای بی کسی، کسی به در نمی زند، اما کسی هست که باوجود مشغله زیاد و مسوولیت های سنگین تر خیلی صادقانه و صمیمانه و فروتنانه به حرفهای مراجعه کنندگان خود با دل و جان گوش می کند و از هیچ کمکی هم دریغ ندارد.
کسی که با برخورد آرام و دوستانه با آن روپوش سفید، چیزی در شباهت فرشته ناجی، نگرانی هایت را می فهمد و صادقانه به حرفهایت را گوش می دهد و با ارایه راهکار برای مشکلاتت، تمام تلاشش را صرف عبور از شرایط سختی که تو گرفتار آن شده ای می کند، کسی که دیگر نمی توانی او را فراموش کنی.
بنابراین واجب است و وظیفه دارم از انسانی فرشته گون به نام دکتر محمدرضا حاجـی اسماعیلی فلوشیپ فوق تخصصی مراقبت های ویژه (ICU) دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی بگویم که نه تنها در بیمارستان عرفان نیایش که در چندین بیمارستان دیگر در حال خدمت بی منت و متواضعانه به بیماران نیازمند است.
او با وجود مشغله فراوان صبورانه و مهربانانه به حرفها و درد دل های تک تک بیماران خود گوش می کند و علاوه بر تلفن حتی در قبال پیامک بیماران و همراهان آنها پاسخگوست، چقدر این انسان نجیب و دوست داشتنی است.
وقتی که بسیارانی حرف و عزم رفتن دارند، اما او از جمله متخصصان کمیاب و زبده ای است که مانده است و عاشقانه و بی هیچ چشمداشتی به خدمات ارزشمندش به مردم این مرز و بوم ادامه می دهد.
کافی است تنها به سایت پرمحتوای دکتر حاج اسماعیلی مراجعه کنید، لذا اگر نگویم یک تاریخ که دستکم یک تاریخچه از تجارب ارزشمند او در حوزه تخصصی مراقبت های ویژه (ICU) در آن ذخیره و در دسترس همگان قرار گرفته است.
در این سایت به زاد روز و گذشته دکتر حاج اسماعیلی اشاره شده که خود گواهی معتبر از ویژگی های شخصیتی، انسانی و انسانیت اوست که بهتر دیدم آن را باز نشر کنم.
من محمدرضا حاجی اسماعیلی، در 18 دیماه سال 1353 در روستای خرانق، شهرستان اردکان، استان یزد متولد شدم، پدرم کارگر بازنشسته معدن چغارت بافق و مادرم خانه دار هستند.
دوران ابتدایی در دبستان شهید رجایی خرانق، دوران راهنمایی در مدرسه فقیهی یزد و دبیرستان را در نمونه باقرالعلوم گذراندم و در سال 1372 وارد دانشکده پزشکی یزد شدم.
در سال 79 فارغ التحصیل، سربازی را درترابری ارتش تهران و پس از آن در دفتر پیشگیری سازمان بهزیستی یزد، سازمان مدیریت و برنامه ریزی استان یزد، پارک علم و فناوری یزد، بیمارستان شهید رهنمون یزد و بیمارستان دکتر مجیبیان یزد کار کردم.
از سال1385 دستیاری بیهوشی را در بیمارستان شهید صدوقی یزد گذراندم و یکسال تعهدات قانونی را در بیمارستان آیت الله خاتمی شهرستان خاتم سپری کردم.
از سال 1389 دوره فلوشیپ را در بیمارستان حضرت رسول اکرم شروع کردم و از سال 1391 تا 1393 در بیمارستان های فرمانیه، پارسیان، بهمن، مردم و قائم کرج کار کردم، بعد از آن به عنوان هیات علمی تمام وقت بیمارستان لقمان حکیم مشغول بکار شدم. از شهریور 99، مجددا فعالیت خود را در بخش خصوصی در بیمارستانهای عرفان نیایش، پارسیان و قائم کرج شروع کردم.
اکنون هم او با عنوان فوق تخصصی مراقبت های ویژه (ICU) به خدمات خود در بیمارستانهای لقمان حکیم، عرفان نیایش، پارسیان و عرفان سعادت آباد ادامه می دهد.
قبل از دیدار با دکتر حاج اسماعیلی، همراهان دیگر بیماران از او به عنوان فرشته نجات یاد می کردند و بعد از دیدار معتقدم نه تنها این وصف لایق و برازنده اوست، بلکه مایلم اذعان کنم نمی توانم واژه و کلماتی برای انتقال حس درونی ام نسبت به خوشرویی، مهربانی و تواضع و بخصوص درک و صممیت او در رسیدگی به بیماران و رفع موانع و گرفتاری های آنها پیدا کنم.
خلاصه امیدوارم و از درگاه حضرت حق خواهانم که انسانهای وارسته و سرآمد و صمیمی و خدمتگزار چون دکتر حاج اسماعیلی و امثال او را برای این مرز و بوم در پناه خود حفظ کند، چون ایران کهن و پهناور به این عزیزان که از جنس انسانیت و صمیمیت هستند نیاز دارد و به آنها افتخار می کند.
.......................