محمدحسین سیفی - ماجرا بههیچ وجه پیچیده نیست و باز هم سرچشمهای جز یک خلأ بزرگ در قانون ندارد. قانون اکران در ایران میگوید که تمام فیلمها به صورت پایه تا چهارهفته با سرگروه و سالنهای قرارداد بسته اکران میشوند. اما اکران بیش از چهارهفته، منوط به این است که «میزان کف فروش»شان را در هفته چهارم از دست نداده باشند و فیلم کماکان در سینماهای سرگروهش به خوبی هفته اول بفروشد. درغیر این صورت پس از چهارهفته سینمای سرگروه و سالنهایش را از دست میدهد و اکرانش روز به روز محدودتر میشود. اتفاقی که خب طبیعی است و فیلمی که نمیفروشد هم، قاعدتا جایی در چرخه اکران پیدا نمیکند.
اما مسأله دقیقا از جایی بحرانی میشود که متوجه میشویم تهیهکنندگانی در سینمای ایران وجود دارند که برای از دست ندادن سینمای سرگروه دست به هر کاری میزنند. در تازهترین اقدامهای این تهیهکنندگان، خبر رسیده است که مالکان برخی فیلم ها که اتفاقا فیلمشان فروش خوبی هم ندارد، تصمیم میگیرند هزاران بلیت برخی سالنهای سینمای سرگروهشان را خریداری کنند تا آمار فروش فیلم را بالا ببرند. سالنهایی که فیلم در آنها به اسم «سالن تکمیل ظرفیت» اکران میشود اما غافل از اینکه تعداد حضار در لحظه پخش فیلم به تعداد انگشتان دو دست هم نمیرسد!
به نظر میرسد برخی مالکان فیلمهای سینمایی با سههدفِ متفاوت در این اتفاق نقش دارند و با خرید گسترده بلیت فیلمهایشان، عملا آمار فروش فیلمها را بالا میبرند؛ در مواردی این اقدام در روزهای نخست اکران اتفاق میفتد آن هم به قصد اینکه فروش فیلمها با القابی همچون «انفجاری» و «استقبال بی نظیر» و... توصیف شود و در رسانهها به عنوان یک شروع تاریخی از آن یاد شود. یعنی به نوعی یک بازی کثیف رسانه ای راه می اندازند تا مخاطب بالقوه و خاموشی که در خرید بلیت فیلم تردید دارد را به واسطه همین لفاظیها به سمت فیلم بکشاند؛ هرچند در بسیاری موارد این رویکرد شکستخورده است.
رویکرد دوم که بیشتر هم مورد بحث ماست، همان مسأله «حفظ کف فروش» در سینمای سرگروه است. به هرحال سینماهای سرگروه فیلمها، سینماهای بزرگی هستند که تداوم اکران فیلم یک تهیهکننده در آنها برای شخص از اهمیت بالایی برخوردار است. از این رو تهیهکنندهها با این شیوه و خریدن هزاران بلیت، سعی دارند از پایین آمدن فروش فیلم و از دستدادن رقم کف فروش جلوگیری کنند تا فیلم همچنان بر پرده سالن سرگروه باقی بماند. این شکل از حفظ چنگ و دندانی فیلم رو پرده، شاید در ظاهر مثمرثمر باشد و فیلم را روی پرده نگه دارد، اما به خودمان که نمیتوانیم دروغ بگوییم! میتوانیم؟ وقتی فیلم «مخاطب ندارد» باید بفهمیم که این کار دردی دوا نمیکند و هرچقدر در سینمای سرگروه بماند، باز هم همان آش است و همان کاسه!
اما رویکرد سوم هم که از سالها پیش در سینمای ایران باب بود، آمارسازیهایی است که درباره فیلمهای ارگانی و دولتی اتفاق میافتد. فیلمی که هزینه گزافی برداشته باشد و با بودجه دولتی و ارگانی تولید شده باشد، با شکست مطلق در اکران و عدم فروش مناسب، هم نهاد سفارشدهندهاش زیر سؤال میرود و هم توانایی و کیفیت محصول ساختهشده به دست آن ارگان و نهاد به چالش کشیده میشود. در این شرایط تهیهکننده میتواند خودش شخصا یا با حمایت سازمان سفارشدهنده بلیتهای فیلمش را بخرد که بازهم حدود 40درصد قیمت بلیتها در نهایت دوباره به جیب تهیهکننده باز میگردد اما حدود 60درصد قیمت بلیت سهم سینمادار و پخشکننده و مالیات و... است که باز نمیگردد و در مسیر چنین آمارسازی هزینه میشود.
مسأله اینجاست که بحث بر سر چند تماشاگر جزئی نیست بلکه ماجرا بسیار کلانتر از این صحبتهاست که بعضا در بسیاری شهرستان هم ممکن است رخ دهد و تعداد آن از بلیت چندین هزار تماشاگر هم تجاوز کند. اتفاقی که تنها میتواند نتیجه یک اقتصاد بیمار باشد وگرنه چنین کاری که هیچ سودی جز بحث تبلیغاتی عاید تهیهکننده نمیکند، چرا باید در این ابعاد وسیع انجام شود؟