به گزارش دیوان نیوز؛ «دبیر تحریریه روزنامه دنیای هوادار» در یادداشتی نوشت: در روزگاری نه چندان دور، مدیری «عزیز» از جنسِ ناکارآمدی قصدِ ریاست کرد تا به دستِ تقدیر «خادم» شود؛ اما دیری نپایید که قلمها نرخ گرفتند و برایش اعتباری ساختند تا با تکیه بر پایه رابطه و بهدور از اصلِ شایستگی، فرجی حاصل شود و بر مسند ریاست تکیه زند. بههرجهت، با هر مکافاتی که بود، این مهم رخ داد و آن مدیر به مرادش رسید؛ اما زمانی نگذشت که دیگر چیزی بر وفق مراد آن عزیز پیش نرفت...
زودتر از آنچه گمان میکردیم، «عزیزی» که به زور و زار «خادم» شده بود، شروع به پرداختِ مزدهای خدمت کرد، مخلصانه حاتم طایی شد و از خزانه بیتالمال، هر که برایش جلالی ساخته بود را پُستی عطا کرد و هر که برایش جبروتی بنا کرده بود را مقامی تقدیم. طوری که هیچیک از محبانِ آن عزیز، از خوانِ نعمت و احکامِ وزینِ جنابشان بیبهره نماندند.
آنیکی که خضوعانه رَمل و اسطرلابش را در اختیار گذاشته بود، زودتر از همه سعادتمند شد و حکم مشاور رئیس را گرفت تا در دم و دستگاهِ جنابشان همهکاره شود، آنقدری هم خرش میرفت که برخی حتی برای چند دقیقه دیدنش هم اسکناس خرج کنند، دیگری به پاسِ زحماتش در معرفی آقای رئیس به بچههای بالا برای ورود به عرصه مدیریت و تشکیلِ تیم حامیان رسانهای، پستِ دستیار و مشاور را تصاحب کرد، بعدتر هم مأخوذ از تازی مردِ اولِ پاداشها لقب گرفت، آنیکی که به بهانهی نسبت فامیلی و قوم و خویشی، آنتنِ زنده هدیه میکرد، از مالِ دنیا بینیاز و دیگری که در آنتنی قدرتمند، وکیلمدافعِ آقای رئیس نام گرفته بود، در بهترین نقطه پایتخت صاحبحجره شد. فردی که سالیانی، پیرو مکتب «دلالیسم» قلم میفروخت، به حقوق ماهی چند دهمیلیونی اقناع و عیاری هم به چندرغازی برای ادامه حمایت از رئیس راضی شد. گرچه در این بین بودند دیگر پروژهبگیران رسانهای که همانندِ افرادِ فوقالذکر، به هر نحوی نقشِ روابطعمومی جنابشان را ایفا کردند و در این وادی به نان و نوایی رسیدند.
اما گذشت و گذشت تا در یکی از همینروزهای سرد زمستانی که جمعشان جمع و کیفشان کوک بود، خبری تلخ مخابره شد؛ «سرانجام آقای رئیس رفتنی شد!» گویا ائتلاف شکست و جنگ قدرت بالا گرفت. خبری رسید که عدهای جمع شدند تا رئیسِ محبوبشان را کلهپا کنند. تیم کشیها که آغاز شد؛ همانها که در تقسیمِ غنائم واژه سوءاستفاده را معنای دیگر بخشیده بودند، باز هم پای کار آمدند تا مبادا نانشان آجر شود.
آنیکی که طبق عادت، بساطِ سحر را بنا کرد و نسخهای را برای عزیزش پیچید، دیگران هم سپرها را علم و رسانه باز هم به پوششی کمنظیر برای نجات رئیس بدل شد، پاداشبگیران حتی کار را به همکارانِ آنورِ آبیشان هم کشاندند تا خوشخدمتی را برای آقای رئیس معنا کنند، در این بین، آنتنها همچنان به مخالفان نمیرسید و خبرهای برکناری هم به سختی در کارزارهای خبری حامیان رئیس منتشر میشد، هر چه در توان داشتند را گذاشتند تا رسالت مواجببگیری را برای آن عزیز مذکور انجام دهند. باری؛ پدرخواندههای رسانهای برای نجات عزیزشان هر چه در چنته داشتند رو کردند؛ اما گویا هنوز هم نمیدانند رئیسِ دستودلبازشان به زودی زود رفتنی است.
باشد که روزگاری، رسانه از هستی چنین نااهلانی رهایی یابد.
نویسنده: محمدرضا ولی زاده