اما منصفانه و به دور از تعصب و با احترام به تمامی رنگهای فوتبالی، سوال اینجاست ؛ چند درصد از موفقیت در این گذرگاه را باید در کدامین مسئولیت ها جستجو کرد؟
نقش مدیران تصمیم ساز و تصمیم گیر ، پشتوانه های اعتباری و مالی ، مدیریت اجرایی ، دانش روز کادر فنی ، بسترهای مناسب سخت افزاری و نرم افزاری، اشتراک گذاری توان و عشق هواداران، حمایت های رسانه ملی و سایر رسانه های تاثیر گذار، استفاده از تجربه پیشکسوتان و بکار گیری از دانش آکادمیک جوانان ، تا چه اندازه در موفقیت و ارزیابی مثبت عملکردی یک باشگاه جای دارد؟
آیا در یک استراتژی معکوس فقط باید از روی دست یکدیگر کپی برداری نمود؟
به این اسامی توجه کنید؛ کالدرون، استراماچونی....گلمحمدی ، فکری.....
آیا وظیفه یک مدیر برای چیدمان ارکان یک باشگاه ، باید بر اساس خواست عناصر هواداری شکل بگیرد یا دستور تفکرات بالاسری؟ و یا بر اساس یک برنامه ریزی مدون ؟
آیا این روزها ، خارج از مستطیل سبز ، مسابقه ای دیگر بین سایر عوامل یک باشگاه ، با باشگاه های دیگر در جریان است؟
آیا همان امکانات ، تعهدات وانتظاراتی که از گلمحمدی برای تیم قرمز متصور هست ، لزوما بایستی از فکری برای تیم آبی خواسته شود؟
چرا و چه موقع میباید استقلال عمل را برای کادر فنی استقلال مهیا نمود؟ و تا چه میزان بایستی از کادر جدید تیم استقلال حمایت و سپس انتظار داشت؟
به نظر میرسد چرخه انتخاب مربیان برای تیم های فوتبال ، دچار یک پوست اندازی جدید شده است ، هرچند که این موضوع را باید به به فال نیک گرفت ، اما فعلا و تنها شرط اصلی برای موفقیت هرتیم چه سرخ ، چه آبی ، فقط تزریق واکسن آرامش بر بدنه کادر فنی هر دوتیم است ، چون ویروس های تنش زا به اندازه کافی بین برخی مدیران و بعضا آقازاده های ایشان در اطراف تیم های فوتبالی نفوذ دارد!
نویسنده: محمودکاتبی